Mohsen ghorbani
خواندن ۲ دقیقه·۲۰ روز پیش

هنر ظریف گوشه‌ای ایستادن و کاری نکردن

در رمان هویت از میلان کوندرا با یک زوج خوشبخت به نام‌های شانتال (زن) و ژان (مرد) آشنا می‌شویم. آن‌ها زندگی خوبی دارند و عاشق یکدیگر هستند منتهی این خوشبختی با یک جمله کلیدی از شانتال به پایان می‌رسد:

«دیگر کسی سرش را برای دیدن من برنمی‌گرداند.»

ژان پس از شنیدن این جمله دست به کاری عجیب می‌زند. او هر روز نامه‌ای با هویت ناشناس در صندوق پستی خانه برای شانتال قرار می‌دهد و در این نامه‌ها آرام آرام شور جوانی او را برمی‌انگیزاند. اما همین اقدام به ظاهر خیرخواهانه، تمام زندگی او را بر باد می‌دهد. باری این ماجرا چه درسی در پی دارد؟

هنر گوشه‌ای ایستادن و کاری نکردن

گاهی کاری از دست‌مان برنمی‌آید و گاهی هم برمی‌آید؛ ملاک عمل کردن توانستن نیست بلکه موثر بودن است. اما تاثیر هم به تنهایی کافی نیست بلکه ضروریست تا جنبه مثبت و منفی ماجرا را نیز در نظر بگیریم. صد البته ژان گمان کرده که می‌تواند با این اقدام باری دیگر شادی را به شانتال باز گرداند و بله توانست اما به چه قیمتی؟ شانتال از دست او گریخت.

بگذارید نظر بی‌رحمانه‌ای ارائه بدهم؛ اگر ژان گوشه‌ای از ماجرا می‌ایستاد و ذره ذره آب شدن شانتال را تماشا می‌کرد به مراتب آسیب آن از این اقدام نابجا کمتر می‌بود. با این وجود چرا کسی رضایت به گوشه‌ای ایستادن و تماشا کردن نمی‌دهد؟ برای پاسخ به این سوال می‌بایست در معنای اقدام کاوش کنیم:

اقدام چیست؟

در نگاه عوامانه اقدام یعنی حتمن کاری انجام دهیم. یعنی آستین‌ها را بالا بزنیم و تاثیری خلق کنیم. بله این صحیح است اما اگر هدف خلق تاثیر است، می‌توان با گوشه‌ای ایستادن و تماشا کردن هم آن را ایجاد کرد. مشکل اینجاست که ما گمان می‌کنیم کنار ایستادن مساوی با هیچ است. بگذارید یک مثال ساده برایتان بزنم:

گاهی تاثیرگذاری مثل درست کیک می‌ماند منتهی شبیه به مرحله پختن. بعد از آماده کردن مواد کیک و خواباندنش در سینی مخصوص، آن را درون فر قرار می‌دهیم و تنها کاری که از دست‌مان برمی‌آید انتظار برای پخته شدن است. حال اگر دست و پا بزنیم و برای زودتر آماده‌شدن کیک و حرارت را بالا ببریم چه اتفاقی می‌افتد؟ هیچ؛ کیک جزغاله می‌شود.

سوال اساسی؛ چه زمانی اقدام کنیم و چه زمانی نظاره کنیم؟

پاسخ به این سوال در یک جمله نهفته است؛ اگر شک داریم اقدام‌مان جواب می‌دهد یا نه؛ بهتر است کنار بکشیم و نظاره کنیم. می‌دانم، بله می‌دانم که دوست داریم تاثیرگذار باشیم ولی باور کنیم که نظاره کردن در چنین شرایطی به مراتب تاثیرگذارتر است. باری شاید اگر ژان هم شانتال را نظاره می‌کرد، او را از دست نمی‌داد.

شما چه نظری دارید؟ آیا ترجیح می‌دهید اقدام کنید یا صرفن نظاره‌گر ماجرا باشید؟

یه دانشجوی روانشناسی که سعی میکنه هر روز یاد بگیره و رشد کنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید