گاهی اوقات هست که در حالی که دارم لیوان مورد علاقه ام را از مغازه میخرم هم خوشحال نیستم ، البته هیچ دلیلی برای خوشحال نبودن در آن هنگام وجود ندارد مگر میشود من لیوان بخرم ولی خوشحال نباشم ...
ولی خب گاهی پیش می آید گاهی پیش می آید که نمیتوان بپذیرم خوشحال نیستم حالم خوب نیست
گاهی پیش میاد که درون گرداب مشکلات دارم چرخ میخورم گاهی دلم میخواهد یک گوشه بنشینم و موسیقی محبوبم را بگذارم دستم را دور لیوان دمنوش به دارچینم حلقه کنم و خودم را رها کنم
گاهی خیلی چیز ها میخوام که باید بشود ولی آن هنگام یک نه و نشدن بزرگ من را به آغوش میکشد اخر لازمه شدن تلاش هوشمندانه است این تلاش را باید به روز های بعدی زندگی انتقال بدهم اما باید یادم باشد که انجام بدهم
من همینم با کلی نقص و کلی ایده انجام نشده مقداری روز مرگی و درکنار همه این ها تلاشی که برای بهتر شدن خودم میکنم ، نوشتم که بگوییم موفق ترین ها هم روزی بی شک داری نقص های برزگی بوده اند حتی هنوز هم هستند ولی برای بهبود خود تلاش میکنند و از همه مهم تر خودشان را دوست دارند و سعی میکنند هر روز بهتر شوند
برایم بنویس دلم میخواهد ادم های موفق را بشناسم :)