ویرگول
ورودثبت نام
Atiyeh _.h
Atiyeh _.h
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

دلبرنامه

#دلبر_نامه

{نامه اول}

میگن حرفا و فکر های آدم که زیاد میشه. دیگه جا توی مغز آدم براشون نیست.

همشون رَوونه میشن سمت قلب آدم .

وقتی این حرفا و فکرا توی قلب آدم رسوب می‌کنن میشن:(غم، سکوت، تنهایی، افسردگی... و جمعشون میشن:من، من ، من....

وااای!!!از دست این فکر و خیالا

مثل مورچه می مونن وقتی میرن تو مخ آدم اینقدر توش رِژه میرن تا مثل من

کارتون می کشه به این اتاق تاریک و این تخت و تک پنجره روبه روی حیاط و

قرصای رنگا رنگی که مسکن این روزام شدن.

راستی هنوزم مثل قدیما می نویسم.

شاید روزی این نامه ها به دستت رسید و اونارو خوندی.

فهمیدی، فهمیدی که توی این شبا این حرفا و فکرا چجوری مثل قیر منو تو خودشون غرق می کنند.

روزام که تاریک و سرد و شبا رو هم صدا های زنگ زده توی مغزم نمناک و مرطوب میکنند.

تنهایی مثل زالو داره روحمو میمکه درست شدم مثل یه مرده متحرک.

فقط بنظر زنده ام اما درونمو که ببینی پوچه.

من زیر خروارها پوچی، تنهایی، دلتنگی و حماقت.... در حال دفن شدنم.

زمان میگذره و فقط حسرت بجا می‌ذاره.

حسرت یه آغوش تو، حسرت یه قهوه از چشمای تو، حسرت بوسه تو

حسرت #من_در_کنار_تو

دیگه وقتش رسیده این قرصای تلخ بخورم و تورو خواب ببینم.

اره قرصا تلخ اند درست مثل آخرین قهوه ای که توی همون کافه همیشگیمون توی همون خیابون خوردم


ای کاش!

هیچ وقت اون قهوه رو نمی خوردم که بلند شی و بری.

دیگه چشمامم یاری نمیکنه که باز بمونه و برات بنویسن.

ساعت00:00

دوستِ دارم....

هنوزم عادت دارم وقتی این ساعت میشه به ماه نگاه میکنم بهش میگم که دوست دارم.

آخه تنها چیزی ک بین من و تو مشترکه دیگه همین ماه بالا سرمونه.

شبت بخیر جانانم??

نویسنده:عطیه هادی

#دلبر_نامه
#دلبر_نامه



دلبرنامهدلنویسعاشقانهدیوانگی
نویسنده نیستم فقط هر از گاهی دل مینویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید