حجت عمومی
حجت عمومی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

زنگ انشاء:خاطرات کلاس اولتان را بنویسید

آقا اجازه!راستش ما از کلاس اول ابتدائیمان چیز زیادی در خاطر نداریم.عمده چیزی که یادمان مانده مربوط می شود به شخصیت معلم کلاس که فامیلش《محرم》بود.

آقا اجازه!محرم معلمی بود با سبیلی بزرگ و کت و شلوار روشن که از نزدیک همیشه دهانش بوی نوع خاصی از سیگار را می داد.اکثرا شاد بود و کارش را خیلی دوست داشت.این معلم ما با معلم کلاس اول 《ب》رفیق و همشهری بود،این را می شد از لهجه و دنبال هم بودنشان فهمید.

تو این مایه ها
تو این مایه ها

از آموزش"آب ،بابا"یا قلم به دست گرفتن و با سواد شدن چیزی یادمان نمانده است آقا.هرچی یادمان می آید مربوط به محرم است که ما بچه ها خیلی می خواستیمش.احساس می کردیم به کارش عشق می ورزد،در کلاس انرژی صرف می کند ولحظات شادی را برایمان فراهم می آورد.دیگر از خدا چی می خواستیم آقا؟

محرم به نظافت لباس خیلی اهمیت می داد و همیشه یکی از بچه ها به نام «غفاری» را به خاطر شیک پوشیش تشویق می کرد.در مورد لباس همیشه می گفت:مهم نیست که نو ست یا نه،ولی باید تمیز باشه.

آقا اجازه!این مرد اکثر اوقات یک چاقو توی کیفش داشت که برای سر به سر گذاشتن یکی از بچه های نازک نارنجی کلاس از آن استفاده می کرد.بعضی وقتها هم طرف را مثل باباها که بچه ها را سردست بلند می کنند بلند می کرد و به هوا پرت می کرد که طرف هیجان و ترس را با هم تجربه می نمود.

شاید بگوئید این چه کارهائی بود که در دهه شصت سر کلاس انجام می دادند،ما هم می گوئیم که پس این کارها چیست که در دهه نود در دبیرستان های غیر انتفاعی پایتخت صورت می پذیرد و گندش تمام کشور را می گیرد،آقا!

داداش ما که آن سال ما را به مدرسه می برد و به خانه بر می گرداند،همیشه از معلم اول ابتدائیش که یک خانم بود یاد می کند و دوست دارد دوباره او را ببیند. ما هم دوست داریم شعبان که شبیه برادران افغانی بود و محرم سبیل گنده را دوباره پس از سه دهه ببینیم.آقا اجازه!ما هنوز هم تصور می کنیم آن دو نفر دوره سرباز معلمی یا خدمت در مناطق دیگرشان تمام نشده و هنوز معلم کلاس اول هستند.هنوز فکر می کنیم محرم استفاده از دخانیاتش را ترک نکرده باشد.آقا اجازه! فکر می کنیم می شود هنوز همان شادی را از پس سال ها در چهره محرم و شعبان دید.

دوست دارم آن دو مربی بیست ساله را ببینمشان،صبح ها خودم با ماشین بیاورمشان به مدرسه،بلیط کنسرت بگیرم و شب با آن ها خوش باشم و به محرم بگویم دیگر اینقدر سیگار نکشد.دوست دارم بپرسم آیا هنوز مجردند؟آیا هنوز پیاده به محل کار می روند؟و مدام می خندند؟و اینکه آیا می دانند چقدر مشتاق دیدارشان بودم؟

آقا اجازه !راستش ما نمی دانیم چی توی این کلاس اول است که هیچ کلاس و پایه ای مزهء آن را نمی دهد.کلا مزه کودکی طعمی است که توی هیچ نوشیدنی دیگر نریخته اند.شما هم اولین کسی هستید که در مورد کلاس اول ما سئوال پرسیدید.دمتان گرم آقا!

نتیجه:ما نتیجه می گیریم کلاس اول ابتدائی گل است.

این بود انشاء ما!



تموم شد...



محرم و صفرانشاءاول ابتدائیخاطرهراه های ترک سیگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید