کاربر محترم سپهر سمیعی در پستی به نشانی https://vrgl.ir/Yo7EE مطالبی را در مورد شهید مطهری گفته اند که اساسا اشتباه است.در پُست فوق پاسخ گویی به شُبَهات دینی را تنها فعالیت استاد مطهری و کاری بیهوده و ساده لوحانه عنوان کرده اند.
اما نظر آقای خامنه ای در مورد شهید مطهری کاملا برعکس است چرا که فعالیت وی را کار درست و اقدام به جا می داند یعنی نخ تسبیح پُست آقای سمیعی را پاره می کند:
کاری که شهید مطهری کرد، امروز باید همهی فضلای جوان در صدد باشند خود را برای آن آماده کنند؛ و اگر آماده هستند،اقدام کنند.شهید مطهری به عرصهی ذهنیت جامعه نگاه کرد و عمدهترین سؤالات ذهنیت جامعهی جوان و تحصیل کرده و روشنفکر کشور را بیرون کشید و آنها را با تفکر اسلامی و فلسفهی اسلامی و منطق قرآنی منطبق کرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت؛از مسألهی عدل الهی و قضا و قدر و علل گرایش به مادیگری بگیرید - که مسائل، بیشتر ذهنی و عقلی است- تا مسائل مربوط به زنان،تا مسائل مربوط به خدمات متقابل ایران و اسلام،که این هم تلاشی بود برای روشن کردن ذهن ها.
آن روز عدهیی با گرایشِ ایرانمداری می خواستند با اسلام مبارزه کنند؛ ایشان گفت نه، اسلام به ایران خدمت کرده؛ ایران هم به اسلام خدمت کرده. «خدمات متقابل ایران و اسلام» همانقدر ارزش دارد که کتاب «عدل الهی» شهید مطهری.
مرحوم شهید مطهری نمونهی یک شخصیت روحانىِ متناسب با زمان است که می تواند در چالش اول، کارِ درست بکند و اقدام بجا انجام دهد.
من لازم می دانم و بارها هم این نکته را گفتهام که همهی طلاب و همهی اهل منبر،یک دور آثار آقای مطهری را بخوانند.یکی از کارهای لازم در حوزهها مطالعهی آثار ایشان است.جوانان عزیز ما باید با آثار شهید مطهری آشنا شوند. اگر بنده می خواستم برنامهی حوزهی علمیهی قم را بنویسم،بلاشک یکی از مواد برنامه را این می گذاشتم که کتاب های آقای مطهری خوانده شود،خلاصهنویسی شود و امتحان داده شود.
آقای سمیعی پاسخگویی به شُبَهات را کاری عبث می داند.وی می گوید:
(((مطهری خیال می کرد هر شُبهه ای که پاسخ می دهد،خدمتی به علم و دین و بشریت کرده.)))
(((اساساً در علوم انسانی درگیر شبهات شدن نه ارزش علمی داشته و نه ارزش هدر دادن ایام و لحظات عمر را دارد.این مطلب علی الخصوص در مورد علوم دینی بیش از سایر انواع علوم انسانی صادق است.)))
(((مانند بسیاری از بچه انقلابی های امروز،مرتضی مطهری درگیر شُبَهات بود. کافی بود یک مشنگی جایی مطلب بی سر و تهی بنویسد یا بیان کند و این مطلب به گوش مرتضی مطهری برسد،تا بلافاصله ذهنش درگیر شُبهه شده برای پاسخ گویی به آن دست به کار گردد!
دو دسته انسان ها بازنده و مرخصند، هم در عرصه علمی و هم در زندگی شخصی.یکی کسانی که به دنبال ساختن شبهه بوده و دیگری کسانی که به دنبال رفع شبهات دسته اول هستند!)))
اما به نظر می رسد آقای خامنه ای کاملا با این حرف مخالف است:
(((از شُبهه هم نباید رنجید.نرنجیم؛ بالاخره شُبهه است و وجود دارد.مرحوم آقای مطهری (رضواناللّهعلیه) خودش شبهه را کشف می کرد، زودتر می فهمید و بنا می کرد روی آن فکر کردن.
برای مواجههی با شُبهه بایستی کاملاً آماده شد. من می خواهم این را عرض بکنم حتی این شبههها مثل این تحریم هاست، این تحریم ها اگر نبود مطمئن باشید ما این پیشرفت های صنعتی و فنی را نمیداشتیم... نه قطعه میفروختند، نه علم میفروختند،نه فناوری میفروختند ناچار شدیم خودمان اقدام کنیم.شُبهه هم همینجور است، شُبهه هم ما را وادار می کند بیشتر فکر کنیم،بیشتر مطالعه کنیم،بیشتر مراجعه کنیم،بیشتر مشورت کنیم،بیشتر از کسی که بیش از ما می فهمد سئوال کنیم.)))
در این پُست به بهانه ی عملکردهای قابل انتقاد علی مطهری،با انتساب اعمال او به پدر مرحومش و با تیتر یادگار مطهری سعی شده ارزش کارهای علمی و مبارزاتی مطهری پدر را نادیده گرفته شود.در حالی که همه می دانند دیدگاه های این دو نفر ربطی به هم ندارند.
سپهر سمیعی:(((...احتمالا این را هم می داند که پدرش عمر گرانمایه را برای هیچ و پوچ هدر داد.لذا تلاش می کند بر خلاف پدر،بتواند یک فرد سیاسی باشد.)))
آقای خامنه ای: (((شهید عزیزمان مرحوم شهید آیتالله مطهّرى که متفکّر بزرگ ما و معلم ما و مجاهدِ در راه فکر و عقیدهى اسلامى بود و این سعادت را پیدا کرد که با شهادت خود،قبولى این مجاهدت طولانىمدّت را از خداى متعال دریافت بکند؛ خوشا به حال او!
آقای خامنه ای: امروز جوانان ما،دانشجویان ما،معلّمان ما و کارگران ما اگر می خواهند در زمینه افکار اسلامی عمق پیدا کنند و پاسخ سؤالات خود را بیابند،باید به کتابهای شهید مطهّری مراجعه کنند؛ که امام درباره کتابهای این بزرگوار،تعبیری قریب به این مضمون دارند که«همه آنها خوب و مفید است».این تعبیری بسیار مهم از کسی مثل امام است.)))
سپهر سمیعی:(((ممکن است شخصی تمام عمر را صرف مطالعه فقه و اصول و فلسفه و جامعه شناسی و علم سیاست نماید،اما در عرصه سیاسی جامعه خود عاجز از کوچکترین اثرگذاری جدی بوده و حتی درک درست و دقیقی از تحولات اجتماعی پیرامون خود نداشته باشد.چنین فردی در سطح «بحث علمی» گیر کرده و به سطح بالاتر که همان «کاربرد علم» است دسترسی پیدا نکرده.مرتضی مطهری چنین شخصیتی داشت.)))
اما به راستی آیا مطهری شهید سوابق انقلابی نداشت؟
شهید مطهری،در سال ۱۳۴۸ به خاطر صدور اعلامیهای با امضای وی و سید محمد حسین طباطبایی و سید ابوالفضل موسوی زنجانی مبنی بر جمعآوری کمکهای مردمی برای آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی ضد اسرائیلی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدتی در زندان انفرادی به سر برد.
وی در سازماندهی قیام 15 خرداد در سال 1342 نقش داشت.
همچنین به دنبال یک سخنرانی مهیج و روشنگرانه علیه محمدرضا پهلوی،در ساعت ۱ بعد از نیمه شب روز چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به وسیله پلیس دستگیر و پس از انتقال به زندان موقت شهربانی به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی شد.این حبس نیز 43 روز به طول انجامید و به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم،به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد شد.
شهید مطهری،در سال 1355 برای دیدار با امام خمینی عازم نجف اشرف شد که این کار در آن شرایط بسیار خطرناک بود.
پس از عزیمت امام خمینی به پاریس نیز به دیدارش رفت و از سوی ایشان برای تشکیل «شورای انقلاب اسلامی» مأموریت یافت و تا پایان عُمر،رئیس این شورا بود.
مطهری مدافع و شرح دهنده ی جمهوریت و اسلامیت توامان بود.
در پُست آقای سمیعی از افرادی چون شهید بهشتی که با شاه مبارزه می کردند به نیکی یاد شده است در عوض نویسنده شهید مطهری را جزو گروه«شل مغز ها» قرار داده است:
(((نقطه مقابل مرتضی مطهری،شهید بهشتی بود.فردی که در علم و سواد بسیار بالاتر از مطهری بود،اما به جای درگیر شدن در بحث های صد من یک غاز،وقت خود را صرف کنشگری سیاسی می نمود.)))
در پایان این نوشته به جای این دسته بندی اشتباه نظر شما را به مطالعه ی کتاب«خون دلی که لعل شد» که خاطرات آقای خامنه ای از دوران اسارت در زمان شاه است جلب می کنم:
«در اینجا باید یکی از مشخصههای مهم نهضت اسلامی ایران را بیان کنم.این مشخصه عبارت است از وجود دو خط در این نهضت،که تعامل میان این دو خط،تشکیلدهنده روند تکاملی حرکت به سمت اسلام در این کشور بوده:
نخست:مقابله دینی با دستگاه حاکم،که برخاسته از عقیده دینی بود.
دوم:خط بیدارگری فکری و ارائه برنامه اسلامی برای زندگی با گفتمانی نو،یا به عبارت دیگر:خط نوسازی اندیشه دینی.
از یک سو،کسانی بودند که خط مقابله با دستگاه حاکم را در پیش گرفتند،ولی از یک اندیشه مترقی اسلامی برخوردار نبودند،بلکه دچار تحجّر و جمود فکری بودند.آنها به انگیزه غیرت اسلامیشان به مقابله با قدرت حاکمهای برخاسته بودند که حریم مقدسات مسلمانان را مورد اهانت قرار داده بود.از سوی دیگر، کسانی هم بودند که در خط بیدارگری حرکت میکردند و افکار روشنی در زمینه اسلام داشتند؛میکوشیدند دین را با زبان روز به جامعه عرضه کنند،با کج رویهای فکری هم مبارزه میکردند،اما در خط مقابله با قدرت حاکمه حرکت نمیکردند.
در آغاز نهضت امام خمینی (رضوان الله علیه) در سال ۱۳۴۲ با آنکه ایشان خود پیشگام عرصه بیدارگری فکری بودند،اما عامل «مقابله»،در نهضت برجستگی داشت.در اوایل،تمرکز نهضت روی مبارزه با دستگاه حاکمه دینستیز بود.پس از آن که روحیه مقاومت دینی در جامعه محکم و استوار شد و نهضت توانست به سمت ارائه نظریه اندیشه اسلامی به نحو مطلوب پیش برود،متحجّران عقب ماندند؛اما کسانی که بصیرت دینی داشتند و از فکر باز و روشن بهرهای داشتند،در مسیر نهضت ماندند.
سپس،به ویژه طی سالهای ۱۳۴۵ و ۱۳۴۶ که دشوارترین سالها برای انقلابیون بود و شاه همه گروههای مقاومت سیاسی را قلع و قمع و از میدان بیرون کرده بود،بسیاری از شخصیتهای نهضت اسلامی،گرایش به خط دوم (خظ روشنگری دینی) را ترجیح دادند.
کسانی بودند که هم در آغاز و هم در پایان زندگی جهادی خود،در میدان مقاومت حضور داشتند،اما در سالهای یادشده،هَمِ خود را مصروف روشنگری فکری کردند،شهیدان بزرگوار،مطهری و بهشتی و باهنر از این جملهاند.
در اینجا باید برای ثبت در تاریخ بگویم که من از اندک افراد معدودی بوده که در همه لحظات نهضت،هر دو خط را با هم آمیختم و به این ویژگی معروف بودم.در تمام زندگی مبارزاتی خود،همواره هردو خط «مقاومت» و «روشنگری» را باهم ادامه دادم و معتقدم این دو را کاملا باهم درآمیختم.
نهایت سعی من این بود که دین را چنان که خدای متعال خواسته،به عنوان روشی برای رفتار عملی،و برنامهای برای زندگی و تغییری مستمر به سوی کمال مطلوب بفهمم و ارائه کنم.در همه کارهای فکری و عملیام،و در سخنرانیها و درسهایم،روی این خط تمرکز داشتم.همین گرایش به ادراک آگاهانه و روشن از اسلام،مرا واداشت تا به کتابهای اسلامگرایان عرب روی بیاورم؛که این مطلب را در جای خود بیان خواهم کرد.
در کنار این،به هر فعالیتی که میتوانست مردم را علیه قدرت حاکم بسیج کند و به صورت هستهای برای رهبری مردم به سوی برپایی حکومت اسلامی درآید،دست میزدم.
میان برادرانمان نیز کسانی بودند که این هر دو خط را باهم ادامه دادند. آقای هاشمی رفسنجانی یکی از برجستهترین آنها بود.
یکبار پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایشان گفتم: در این پانزده سال گذشته،یک روز هم از زندگی من بدون مقاومت علیه رژیم نگذشت؛در این مدت،یک شب هم بدون نگرانی نخوابیدیم؛چون شبهای ما یا در زندان میگذشت یا در تبعیدگاه،و یا در انتظار زندان و تبعید.آقای هاشمی گفت:من هم همین طور.البته برادرانی که در خط فکری بودند،ما را پشتیبانی و یاری میکردند.
شهید مطهری هجده سال از من بزرگتر بود یعنی یک نسل از من مسنتر بود.با اینهمه،باهم دوستی فوقالعادهای داشتیم.ایشان همواره میکوشید از جایگاه اجتماعی من حمایت کند و در سخنرانیها و مجالس خود از من یاد میکرد.
دکتر شریعتی نیز زندگی اسلامی خود را در میدان مقاومت آغاز کرد او سپس به روشنگری و آگاهی بخشی روی آورد.من درباره افکار او ملاحظاتی دارم که در جای خود بیان خواهم کرد.برادرانم،برخی به مبارزه سیاسی میپرداختند و برخی نمیپرداختند؛ اما چنانکه گفتم،با یکدیگر همکاری و تشریکمساعی داشتیم.
فعالیت اسلامی اقتضا میکند که همه نیروها با قابلیتها و سلیقههای گوناگون جذب شوند.مردم در این زمینه باهم متفاوتاند.در حدیث مأثور آمده:«لو علم الناس کیف خلق الله تبارک وتعالى هذا الخلق لم یلم احدٌ أحداً».و این با اصل اختیار منافاتی ندارد، بلکه بر وجود اختلاف در طبیعت افراد بشر تأکید دارد.
به عقیده من اگر فعالیت آگاهانه فکر اسلامی از جنبش و مبارزه جدا شود،خشک و بیروح میشود.روح مبارزه دینی هم اگر از آگاهی و اندیشه عاری گردد،دچار ارتجاع و تحجر میگردد.ترکیب مقاومت با آگاهی بخشی و رشد فکری، خط انقلاب اسلامی را تشکیل میدهد.
باقی بقایتان