یکشنبه هفتهای که گذشت، در نخستین رویداد از سلسله رویدادهای پیشکمپ کارآفرینی اجتماعی باغچه، در پنلی با عنوان «آیا خیریهها قاتل کارآفرینی هستند؟» مهمان دوستانمان در دانشگاه امیرکبیر بودم.
به نظر من رویکرد کارآفرینی اجتماعی به نسبت رویکرد خیریه، ظرفیت بیشتری برای حل مشکلات و مسایل اجتماعی دارد، دلیل آن هم ساده است: خیریهها از مساله پول درمیآورند اما کارآفرینان از راهحل. خیریه زمانی میتواند منابع مالی و غیرمالی بیشتری جذب کند که مساله بزرگتر، ترسناکتر و از نظر جمعیتی، گستردهتری را در دست داشته باشد؛ لازم نیست خیریه آن مساله را حل کند، همین که نشان دهد مشغول حل آن است منابع لازم (در بسیاری از موارد، بیش از حد لازم) را دریافت میکند، کارآفرین اجتماعی اما هنگامی جایزه خود را دریافت میکند که بتواند آن مساله را واقعا حل کند.
فکر میکنم زمان آن رسیده است که خیریهها، مسالهها و منابعشان را با کارآفرینان به اشتراک بگذارند. اکنون بیش از هر زمان دیگری میتوان افراد دارای معلولیت، سالمندان، زنان و هر گروه دیگری را که درگیر مساله «دسترسی به فرصتهای برابر» هستند، با مدل کارآفرینی اجتماعی به خودشکوفایی و استقلال رساند.
هر یک نفری که از چرخه حمایت خیریه خارج شود و به استقلال فردی و اجتماعی برسد، یک ظرفیت جدید برای تولید، یک بازار جدید برای مصرف و یک منبع الهامبخش برای سایر افرادی است که رویای خود را دنبال میکنند. شاید به جای انتخاب میان خیریه و کارآفرینی اجتماعی، سوال درست این باشد که من به عنوان یک حامی، از کدام دستآورد حمایت میکنم؟
این راه از من آغاز میشود، آیا ترجیح میدهم از روشی حمایت کنم که افراد را وابسته میکند یا قدم در مسیری بگذارم که انسانهایی مسوول و مستقل خلق میکند؟