امروز گپوگفت تلفنی مفصلی داشتم با یکی از دوستان که مدرس دورههای کسبوکار است. از مسائل و مصائب استارتآپها صحبت کردیم و هزینههای بیبازگشتی که میکنند و ادعاهای عجیب و غریبی که هر روز از گوشه و کنار میشنویم. بنده خدایی دورهای را تعریف کرده با عنوان «صفر تا صد راهاندازی یک استارتآپ موفق» و تبلیغ پشت تبلیغ است که در کانالهای مختلف میکند. دوست عزیز بنده به نکته ظریفی اشاره کرد: در بزرگترین و پویاترین اکوسیستمهای استارتآپی جهان هم معروفترین و موفقترین افراد جرأت نمیکنند چنین سخنی به زبان برانند چه رسد به این که بخواهند برای آن دوره و کارگاه هم برگزار کنند.
واقعیت این است که مخاطب این دورهها امثال همان افرادی هستند که با شماره تلفنهای زیر آگهیهای گنجیاب و طلایاب تماس میگیرند، یا کسانی که در دورههای موفقیت در 13 ثانیه و ثروتمند شدن در 2 دقیقه و نیم شرکت میکنند. تنها فرقشان این است که در یک حوزه دیگر هستند.
گرچه این مخاطبان از این دورهها به جایی نمیرسند اما «مدرسان» این دورهها از همین راه امرار معاش و کسب شهرت میکنند و البته این روش کسب درآمد اتفاقن برای جامعهای که فلان خوانندهاش مخاطب چند میلیونی دارد و فلان تبلیغ بیمایه و محتوایاش چندصدهزار بار دیده میشود، الگوی خوبی است.
اما مشکل اینجاست که تکرار چنین الگوهای فکری و رفتاری تنها جامعه را به پس میبرد و نتیجه میشود همین که میبینیم: برگزارکننده دوره به خودش افتخار میکند، تبلیغدهنده به خلاقیتاش میبالد و آن خواننده هم در هر حوزهای خود را صاحب نظر و اثر میداند. ابتذال به همین سادگی تکثیر میشود.
چند بار برایتان اتفاق افتاده که در مورد مطلبی که میشنوید یا در شبکههای اجتماعی میخوانید تحقیق کنید قبل از این که در مورد آن نظر بدهید؟ چند بار با آگهیهای رنگارنگ مثلن خیریه و حمایتی تماس گرفتهاید که از درستی و سلامت آگهی و آگهیدهنده مطمئن شوید و بعد اقدام به بازنشر آن کنید؟ چند بار ادعای مدعیان را پیگیری کردهاید تا نادرست را تقبیح و درست را تمجید کنید؟ چهقدر برای آموختن یکی از بینهایت چیزهایی که نمیدانید زمان و انرژی گذاشتهاید؟
همین افراد را پشت صندلیهای مدیریتی تجسم کنید و ببینید چهگونه تصمیم میگیرند؟ بدون مطالعه، بدون پشتوانه و تامینکنندهی منافع فرد به قیمت تهدید منافع جمع. سازمانها و شرکتهایی که میلیاردها تومان بودجه را در بهترین حالت ممکن بر اثر نادانی حیف و در حالتهای دیگر به نفع عدهای خاص میل میکنند. و باز هم نتیجه میشود کشوری که روزبهروز عقب، عقبتر و عقبتر میرود با مردمی که روزبهروز سطحی، کمسواد و بیسواد میشوند در حالی که همه خود را عقلکل میدانند.
خوشبختانه عدهی دیگری هم هستند که از دانش و تجربه خوبی برخوردارند اما شوربختانه چنان مشغول خودآموزی و درگیر کسب تجربه هستند که کمتر در انظار عمومی چیزی از آنها میبینیم و میشنویم. از ادبیاتشان میتوانید تشخیص بدهید که جزو این دسته هستند: در مورد هیچ چیز با قطعیت سخن نمیگویند، بسیاری از صحبتهایشان را نظر شخصی میدانند نه یک واقعیت مسلم، به ندرت قضاوت میکنند و کاری به کار دیگران ندارند.
میگویند درازی سایهها از کوتاهی خورشید است. به نظر من باطل است اگر خیال کنیم ملتی را که به هزاران سال از درون پوسیده است میتوان به چند سال یا حتا چند دهه ترمیم کرد، آن هم در زمانهای که کشورهای دیگر به شکلی حیرتانگیز در مسائل فرهنگی و اجتماعی پیشرفت میکنند و ما پسرفت. اما آرزوی دوری نیست اگر هر کدام از ما کمی همت کنیم و تغییری شویم که میخواهیم در جامعهمان ببینیم. تعالی هم به همین سادگی تکثیر میشود.