بر روی تپه دادم به درخت تکیه
ازون دور گاو ها میدیدم کنار برکه
گاو های تشنه ، از بس خوردن یونجه
بحث و دعوایی صورت گرفت سر برکه
در میان ، یک گاو درخواست عدالت کرده
رو به دیگر گاو ها اینچنین گفته
دیشب در خوابم دیدم این برکه را
حتی این بحث و جنگ و دعوا
برگزيده ام من از سوی خدا
تاکنم راهنمایی من شما گاوها را
حال بگذارید که اول نوشد این رهنما
تا بگویم که چیست پیغام خدا
گاو چابک تا برفت نوشد آن اب را
ناگاه کله اش رفت در دهان تمساح ها
تر شد چشم های گاو ها
که اخر چه بود حرف خدا ؟