میلاد دخانچی در لایو مدرسه آزاد فکری ، به بررسی الهیاتی عدم پذیرش خطاها (به بهانه ویروس کرونا) پرداخت. در این مطلب قصد دارم مطالب مطرح شده را نقد و بررسی کنم و موضع خودم را نیز بنویسم.
بصورت خلاصه گفته شد که دو خوانش از چیستی درخت ممنوعه وجود دارد ، یکی میگوید این درخت یک درخت با محتوایی به نفع انسان و خوب بوده (اراده ، اختیار ، معرفت و...) و دیگری میگوید محتوای درخت و این نزدیک شدن بد بوده و لذاست که گفته شد به درخت نزدیک نشوید و در مجموع هم اینکار برای آدم بد بود.
خوب است فارغ از دعوای شریعتی مطهری یا مواضع دیگر ، به ریشه ی این تفکر رجوع کنیم.
آنچه تورات تحریف شده یهود به ما میگوید این است که آدم دو تفاوت با خدا داشته ، یکی اینکه دانش و معرفت خدا را نداشته ، و دیگری اینکه جاودانگی و نامیرایی خدا را نداشته است. در این صحنه شیطان وارد میشود و میگوید من خیرخواه شما هستم ، خدا نمیخواهد شما مثل خودش شوید بنابر این معرفت و دانش را در آن درخت قرار داده و گفته نزدیک نشوید. بنابر این با گول زدن «حوا» این تابو شکسته میشود و آدم و حوا دارای دانش و معرفت میشوند و خیلی چیزها را میفهمند از جمله اینکه عریانند و... در اینجا خدا با اینها مواجه میشود و میپرسد چه کسی به شما فهمانده که عریان هستید؟ همانا از آن میوه ممنوعه خورده اید و شد آنچه شد.
(تورات ، سفر پیدایش ، باب دوم آیه 15 تا پایان باب سوم)
در روایت قرآن از این ماجرا ، آدم و حوا نباید به یک «شجره» نزدیک شوند. شیطان وارد میشود و چندبار به خداوند قسم میخورد که خیرخواه است و دروغ میگوید و موفق میشود آنها را فریب دهد و.... در اینجا عورت (زشتی) آنها نمایان میشود و هبوط میکنند و... و آدم نیز بخاطر این کارش توبه میکند. نکته این است که قبل از همه این ماجراها قرآن میگوید به آدم تمامی اسماء الهی را آموختیم و فرشتگان نیز موظف شدند در این زمینه شاگردی آدم را بکنند و حتی بخاطر این مقام به او سجده بکنند.
بنابر این در خوانش قرآن ، معارف از قبل به آدم آموخته شده و آن درخت هرچه بوده قطعا علم و معرفت نبوده است. همچنین نفس «امر و نهی» آدم به اینکه مبادا به درخت نزدیک شوی و اینکه بعدش نزدیک میشود ، نشان میدهد اختیار هم داشته و آن درخت اختیار نبوده است.
و پیش از همه اینها ، واضح است که خوانش قرآن برای ما از همه جهت بر خوانش تورات تحریف شده اولویت دارد ؛ هرچند که خوانش تورات را افراد و اشخاص دیگری نظیر شریعتی و... بپذیرند یا داستانش به مذاق ما خوشتر بیاید.
مناسب است بعنوان نکته داخل پرانتز ، بنویسم که تفسیر روایات شیعه از این ماجرا این است که آن درخت ، درخت شجره ی طیبه ی اهل بیت ع بوده ، و نزدیک نشدن (تقرب نجستن) به آن شجره یعنی خودت را در کنار آنها نبین و خودت را با آنها مقایسه نکن چرا که آنها کامل هستند و این مقایسه فقط باعث آشکار شدن زشتی های خودت میشود. ماننده اینکه من بی پروا با یک دانشمند وارد گفتگوی جدلی و چالشی بشوم ، علاوه بر اینکه پوک بودنم به لحاظ عیار علمی مشخص میشود ، معلوم میشود که حدود خودم را هم نمیشناسم و بی ادبانه با وی وارد بحث هم سطح شده ام (زشتی ها نمایان میشود)
و اما اینکه در مجموع این کار برای آدم خوب شد یا بد شد ، کلامیون شیعه معتقدند این کار فرقی برای آدم و فرزندانش نکرد مگر اینکه راهش را سخت تر کرد. یعنی اگر آدم آنجا میماند راحت تر به بهشت میرفت ولی اینجا باید با چالش های محیط زیستی و غیره دست و پنجه نرم کند ولی راه بهشت بر او بسته نشده است. در واقع اینکه در کلام گفته میشود حضرت آدم در این قضیه گناه نکرد هم به همین مسئله بر میگردد که این کار باعث تغییر مسیرش نشد و فقط کمی راهش را دشوار تر کرد.
و اما پاسخ من به این سوال : علت (خودآگاه یا ناخودآگاه) مخفی کاری های ما و نظام چیست؟
پاسخ:
مطالعه ی مباحث آقای سید محمدمهدی میرباقری و همفکرانشان این را برای ما بهتر مشخص میکند. ایشان تمامی مسائل از جمله مسائل اقتصادی و محیط زیستی و چالش با امریکا و... را در پارادایم و چهارچوب هایی نظیر نبرد آخرالزمان ، خیر و شر ، حق و باطل ، نور و ظلمات ، وعده خداوند به مستضعفان برای تسلط برجهان در آخرالزمان ، وعده خداوند به پیروزی مقاومت و جهاد ، خدا و اهل بیت در مقابل شرک و شیطان ، کفر در مقابل ایمان و.... تحلیل میکنند.
در واقع وقتی شما برای اولین بار به اسم معصومین و اسلام حکومتی تشکیل دادید ، بصورت ناخودآگاه نمیتوانید بپذیرید یا اعتراف کنید که در این نظام هم مانند تمامی نظامهای استیت محور جهان چالشها و کاستی ها و فراز و فرودهایی خواهید داشت. نمیتوانید شکست را در بعضی موارد بپذیرید و بصورت ناخودآگاه تلاش میکنید شکستهای واضح و فشل بودن قسمتی از سیستم استیت و حتی فساد اداری/انسانی را هم در چهارچوبهایی نظیر مقدمه پیروزی و با مثالهایی از تاریخ صدر اسلام ، توجیه و لاپوشانی کنید. درحالی که منطق استیت مادی بشر ساخته ، این است که به تدریج سیستمهای خودش را اصلاح و آپدیت میکند و با عبرت گرفتن از کاستی ها ، سعی در جهت جبران آنها مینماید.
بسیار دشوار است برای کسانی که یک عمر گفته اند اگر حزب الله بودید و با ایمان جهاد کردید قطعا پیروزید ، در عین حال اعتراف کنند که فی المثل در عملیات کربلای 4 شکست خوردیم (مراجعه کنید به تیترها و خطبه های پیروزمندانه پس از عملیات کربلای 4 که امروزه دیگر همه شکست در آن را قبول کرده اند)
بسیار دشوار است که بگوییم بخاطر تحریم دچار مشکل شده ایم ، درحالی که در الهیاتمان تسلیم نشدن حتی در وضعیت خونین و عطش ناک کربلا ، یا وضعیت شعب ابی طالب و خوردن یک خرما بصورت شریکی و روزانه را 1400 سال برای مردم بازگو کرده ایم.
غیرممکن است 1400 سال برای شفا گرفتن به حرم ها و ضریح ها متوسل شده باشیم ولی الان ناگهان اعتراف کنیم که خود ضریح میتواند ناقل ویروس باشد.
نمیتوانیم بعد از تبلیغ قم بعنوان مرکز علوم اسلامی جهان و مرکز نجات جهان در آخرالزمان (که چند روایت هم از معصومین برایش پیدا کرده ایم) بپذیریم دومین مرکز اشاعه کرونای جهان هم اینجاست و یا فلان معضلات فرهنگی-اجتماعی در قم بیداد میکند.
سوال: چرا نمیتوانیم این موارد را بپذیریم؟
پاسخ:
چون رویکرد ها به اسلام ، طوری است که گویی ما امام معصوم و خطاناپذیر هستیم و اسلام تماما در دست ماست. درحالی که باید بگوییم گوشه ای از اسلام را با فهم خطا پذیر خودمان تلاش کرده ایم کشف کنیم و هیچ ابایی از اینکه بگوییم جاهایی را اشتباه فهمیده ایم ، نداریم!
توضیح فلسفی:
در غرب ، سالها تلاش کردند برای پی بردن به علوم طبیعت ، ذات طبیعت را کشف کنند. مثلا در فلسفه و طبیعیات به دنبال آرخه (Arche) یعنی ماده ی اولیه ی جهان میگشتند. یا مثلا میگفتند برای درمان بیماری اول باید بفهمیم که بیماری چیست و علتش چیست و... یا برای خاموش کردن آتش اول بفهمیم که ذات آتش چیست و... اسم این رویکرد در علوم و فلسفه را که تلاش میکند به ذات پدیده ها دست پیدا کند را ذات گرایی یا اسنشالیسم (Essentialism) میگوییم.
از مقطعی به بعد بخاطر تحولاتی که در فلسفه علم غرب رقم خورد ، این رویکرد به کنار رفت و گفتند ما کاری نداریم که ذات پدیده چیست ، بلکه دنبال روشی هستیم که این پدیده برای ما کار کند (Pratic) بعنوان مثال سوای از اینکه ذات پدیده ها چیست میبینیم (به تجربه) که آب آتش را خاموش میکند و این ماده ، فلان درد را درمان میکند. تا وقتی که این ، برای ما «کار» میکند از آن استفاده میکنیم و وقتی ببینیم دیگر کار نمیکند یا روش بهتری یافتیم ، آن را بهبود میبخشیم و اصلاح میکنیم. اسم این رویکرد در فلسفه غرب رویکرد دکترینالیسم (Doctrinalism) نامیده شد.
در اینجا دکترین به معنای برداشت شما از طبعیت است ، نه ذات طبیعت. بدیهی است که هیچ تعصبی روی آن ندارید و از قضا ، تلاش میکنید که هرچه سریعتر اشکالات آن مشخص شود تا آن را ارتقا بدهید و بهبود ببخشید.
اگر بجای رویکرد اسنشیالیسم که میگوید ذات اسلام را دریافته ام ، رویکرد دکترینالیسم حاکم بود و میگفت فعلا فهم من این است و ممکن است اشتباه باشد ، هیچ تعصبی نداشتیم که یا به لحاظ تجربی ، آنتی باکتریال بودن ضریح و حرم اثبات شود و یا از این ادعا ، دست برداریم.
دردآور و شگفت آور آنکه این نکته را بصورت تئوری تا حدودی در حوزه علمیه قبول داریم. یعنی هیچ فقیه یا مفسری ادعا نمیکند که فهم من صد در صد منطبق با فهم امام معصوم است و اساسا کثرت تفاسیر و رساله های عملیه مراجع تقلید نیز به همین سبب است.
واضح است که برای یافتن اشکالات دکترین و ارتقای آن ، باید گزارشات شکست و خلاف عملکرد آن را بخوانید و بپذیرید که در جاهایی اشکالاتی دارید. و این همان منطق دیالکتیک گم شده است که هیچ جایی در جامعه علمی ما ندارد که به واسطه آنتی تز و سنتز آن ، دکترین شما یک ورژن پیشرفت کند.
متاسفانه هیچ جای تحمل مخالف (آنتی تز) و گفتگو با آن در نقاط مهم علمی و فرهنگ ما رواج ندارد. در همین قضایای اخیر کسانی که ضریح لیس میزدند به ما گفتند بخاطر یک ویروس ایمان (=مناسک) خودتان را تعطیل کردید و ما نیز آنها را اجیر شده و جاسوس استکبار در قالب طرح ماهان اسرائیل ، برای بدنام کردن مذهب دانستیم. ما آنها را جاسوس و آنها ما را کافر میدانند ، دیگر چه جای گفتگویی باقی میماند؟ همین ماجرا را در مواردی نظیر قمه زنی و کنسرت مشهد و... نیز میتوانید دنبال کنید.