در هر سمفونی آهنگساز و رهبر ارکستر طیفی از وظایف را به عهده دارند. باید یقین حاصل کنند که سازهای بادی
برنجی با سازهای بادی چوبی همزمان کار می کنند. کامل کردن این روابط گرچه بسیار مهم است اما هدف غایی تلاش آن ها نیست. فی الواقع اهنگساز در طلب توانایی اراستن این روابظ به صورت کلیتی هستند که شکوه اش فراتر از جمع اجزای آن باشد.
در اینجا توانایی پی بردن به روابط اهمیت پیدا می کند. این توانایی کلان تحت عنوان تفکر سیستمی یا تفکر گشتالت یا کل گرایانه تلقی می شود. در واقع چیزهایی ارزشمند شده است که کامپیوترهای سریع و متخصصین خارجی ارزان قیمت به همان خوبی نمی توانند انجام دهند: یکپارچه کردن و تصور اینکه چگونه قطعات بهم متصل می شوند.
در پژوهی اخیرا مشخص شد که میلیونرهای خود ساخته خوانش پریشی چهار برابر دیگر هستند. یعنی در اندیشیدن خطی و متوالی و الفبایی مشکل دارند.
مایکل گربر در پژوهش جدید خود به این رسیده است که همه ی کارافرینان متفکران سیستمی هستند. به این منظور باید قدرت دیدن کلی داشته باشند.
تشخیص الگو تفکر تصویر کلی که به رهبران امکان می دهد روندهای معنادار را در میان بلبشوی اطلاعاتی پیرامونشان تشخیص دهند و به صورت راهبردی به اینده خیلی دور بیندیشند. سیدنی هارمن کارافرین و میلیونر می گوید:استخدام دارندگان ام بی ای جاذبه ی چندانی برایش ندارد. در عوض می گویم تعدادی شاعر را در مقام مدیر استخدام کنید. شاعران متفکران سیستمی ناشناخته متفکران دیجیتال واقعی ما هستند معتقدم که رهبران اینده شرکت ها را در میان انها خواهیم یافت.
فقط کسب و کار نیست که دیدن تصویر کلی در آنها مفید است بلکه در سلامتی و بهزیستی و پزشکی کلی نگاه کردن راهکار مناسبی است.