زندگی چنان ساخته نشده که شما بتوانید به همه خواستههایتان برسید، بنابراین چارهای جز گزینش ندارید.
فلاسفه قدیم میگفتند عالم طبیعت عالم تزاحم است. اگر بخواهید به یک چیز برسید باید از چند چیز بگذرید.
این بحث از ارسطو آغاز شد. در زندگی برای رسیدن به هر چیزی باید هزینه بدهید و هزینهاش این است که از چند چیز دیگر باید صرف نظر بکند تا به آن یک چیز برسید.
چیزها همه با هم قابل جمع نیست. عارفان میگفتند زندگی بر ریاضت مبتنی شده است. ریاضت این است که اگر میخواهی به چیزی برسی باید از چند چیز بگذری. همه را نمیتوانی با هم به دست آوری.
بخشی از اضطرابهای ما بهخاطر یک گمان باطل است که فکر میکنیم همه چیز را میشود در زندگی داشت و نمیدانیم آدمها اگر به چیزی به عنوان هدف رسیدهاند به این خاطر است که چند چیز را از هدفبودن خلع کردهاند.
میتوانید به یک هدف برسید و در نتیجه آن به چند هدف فرعی هم برسید. باید بین هدف و نتیجه فرق گذاشت. آدمها در زندگیشان وقتی موفقند که تعداد اهداف زندگیشان را مدام کمتر و کمتر میکنند. کرکگور میگفت آدم موفق کسی است که فقط و فقط یک هدف در زندگیاش داشته باشد. هر هدفی که میخواهد باشد.
بقیه هدفها میتوانند به عنوان نتایج رسیدن به آن هدف به دست بیایند
ممکن است کسی فقط هدفش علم باشد، ممکن است بعدها که یک عالم تراز اول میشود از این طریق به ثروتی هم دست پیدا کند یا حیثیت اجتماعی بیاید اما آنها نتایج فرعی های هدفش بودهاند. اما اگر از روز اول میخواست هم علم هم حیثیت اجتماعی و هم شهرت را هدف قرار میداد، نمیتوانست به آنها برسد. هرچه تعداد اهداف را کمتر کنیم موفقتریم.
اگر به آن هدف یا اهداف رسیدیم نتایجی هم بر آن مترتب میشود که میتوان آنها را هم داشت.
آدم نمیتواند به همه چیز برسد، چارهای ندارد جز اینکه دست به گزینش بزند.
در نظام ارزشی خودمان ببینیم چه چیزهایی را نباید فدا کنیم و بقیه را باید فدای آن بکنیم.
به زبان ساده ترچارهای نیست جز اینکه یکی دو چیز در زندگی برایمان مهم باشد و باقی را رها کنیم.