یکی از معیارهای شناخت انسانها سوالهاییست که میپرسند؛ سوالها تشکیلدهنده مبنای فکری هستند. پاسخ همان رفتار ماست. برای مثال سوال «چطور باید با پرخاشگران تعامل کنیم» میتونه پاسخهای مختلفی از جمله «دقیقا مثل خودشون پرخاشگر باشیم» رو به همراه داشته باشه.
هرچه تعداد سوالهای بیجواب، نمیدانمها و تلاش برای فهمیدنها بیشتر باشه به تناسب شناخت عمیقی از جهان و خود شکل گرفته.
نگاه انسانها به دنیا، خود و اطرافشون رو میتونیم با سوالهایی که در ذهنشونه یا در موقعیت خاص پیش میاد تا حد خوبی کشف کنیم. در گفتگو با هر شخصی در ابتدا باید ببینیم دغدغه چه چیزهایی داره. دنیا رو چطور میبینه. دیگران رو در شرایط دشوار و سخت قضاوت میکنه یا توصیف. فکر میکنه به همه سوالهای ذهنش و دنیا جواب داده یا هرچی میره جلو بیشتر میفهمه که نمیفهمه. روی چه چیزهایی قفلی داره و آیا براشون استدلال قوی داره یا نه. علاوه بر اهداف زندگی(پول، جایگاه و...) برای چه ارزشهایی(صداقت، اعتماد و...) تلاش میکنه. برای اتفاقات خوب و بد همیشه به دنبال یه گزاره/حکم کلی میگرده و فکر میکنه مقصر همیشه بیرونیه یا میتونه قضایا رو از ابعاد مختلف ببینه و تفسیر کنه. دیدگاه صفر و یکی به همهچیز داره یا طیفنگره و معتقده هرکسی بدی و خوبیهایی داره. توانایی نه گفتن، نمیدونم و بلد نیستم رو داره یا همیشه نخ و سوزنی برای بافتن هرچیزی به هم همراهشه. موقع نصیحت سعی میکنه تو رو با تجربیات و مشاهدات خودش راهنمایی کنه یا کنترل. اهل راهنمایی و کمک از بقیهست یا یه عقل کل به تمام معناست.
پاسخ یعنی ایستایی و سوال پویایی. پاسخ یعنی من راهحل رو پیدا کردم و تمام. این سواله که به جلو اشاره داره و نوید پیشرفته. باید به دنبال سوالهای بیشتری باشیم و اگه به پاسخ رسیدیم متوقف نشیم.
شما چه سوالهایی در ذهنتونه که کمک میکنه خودتون و انسانها رو بهتر بشناسید؟