ویرگول
ورودثبت نام
حمید پهلوان
حمید پهلوان
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

از لالی تا گویندگی | زندگی عجیب من

آن زمان که در مدرسه دوره‌ای به نام راهنمایی وجود داشت و من در آن مقطع بودم معلم علومی داشتیم که در جوانی در تست گویندگیِ تلویزیون مردود شده بود.

داستان قبول نشدنش را همیشه موقعی که در روخوانی درس به تته پته می‌افتادم بازگو می‌کرد. می‌گفت پسر! اگه اینجوری بخوای حرف بزنی در آینده مثل من در تست گویندگیِ صداوسیما رد می‌شوی!

بگویی نگویی صدای خودش هم برای گویندگی و دوبلوری بد نبود. چشمانت را که می‌بستی می‌توانستی رییس باند خلافکارها شایدم یک کارآگاه جنایی را تصور کنی، اما مجری اخبار نه!

غم‌انگیزتر آن بود که همیشه از آن کت‌شلوارهای مجری اخبار شبانگاهی می‌پوشید. انگار می‌خواست روح و منش گویندگی را در خود حفظ کند، اما بیشتر اینطور به نظر می‌آمد که رویاهایش را در کفنی قهوه‌ای این‌طرف و آن‌طرف می‌کشد.

اما جدا از این مسائل من در آن دوران نه صدایی داشتم نه می توانستم درست و حسابی حرفی را بزنم. گاهی حتی مجبور می‌شدم برای رساندن منظورم از ایما و اشاره هم استفاده کنم!

بخاطر همین نمی‌فهمیدم چرا آن معلمم آنقدر به صدای من امیدوار بود، شایدم می‌خواست مرا نسبت به لال بودنم دل‌داری دهد.

روزها و سال‌ها گذشت... پا در جامعه که گذاشتم دیدم با این صدا نمی‌شود کاری از پیش برد، حرف زدن رابطه مستقیمی با برد و باخت در جامعه دارد!

آن‌قدر حرف زدن را تمرین کردم که این چند سال اخیر تن صدایم و روان صحبت کردنم چنان دیگران را مجذوب خود می‌کند که می‌گویند آه پسر برو تست گویندگی بده! اما خب گوینده شدن چیزی بیشتر از صدا می‌خواهد... باید میل و رغبتی در کار باشد که من آن را ندارم.

ولی هر بار با شنیدن این پیشنهادها، آن معلمم در جلوی چشمانم ظاهر می‌شود و می‌گوید آه پسر چطور می‌خوای با این صدا در آینده تست گویندگی بدی؟

زندگی عجیب اچ آر پهلوانخاطره دوران مدرسهتقویت صدارابطه اعتماد به نفس و صداتست گویندگی و دوبله
برنامه‌نویس اندروید ساکن مشهد. ایمیل: HamidRPahlevan@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید