به یک سال گذشته فکر میکنم. اولین روزهای خدمت سربازیام، میانههای اسفند ماه بود که زیر باد، باران و آفتاب رژه تمرین میکردیم.
هوای کرمان گاهی آنچنان عجیب میشد که همه فصلها را در یک روز تجربه میکردیم!
روزهای سختی که از اول خدمت تا امروز گذراندم مرا بسیار دگرگون کرد.
رژههای کوبنده و سختگیریهای فرماندهمان همچون تیشههای یک مجسمهساز بر جسم و روان ما فرود میآمد.
و البته همان سختیها، امروز به شخصیت نتراشیده من شکل نرم و دلنشینتری داد.
هرچند این نکته حائز اهمیت است که برای بسیاری هم سربازی به مثابه نقطه بازگشت به صفر است.
اما من باور دارم تو میتوانی نتایج هر اتفاقی را به نفع خودت تفسیر کنی و آن زمان که به تفسیر خودت قلباً باور داشته باشی، لحظه شگفتانگیزی است که نتایج نامطلوب زندگی را به نتایجی مطلوب در جهت رسیدن به آمال و آرزوهایت تغییر دادهای!
در حقیقت چیزی که رسیدن شما به خواستههایتان را تضمین میکند، قدرت تجسم و باور ذهنیتان است.
اما خب چنین باوری نیاز به ایمان و اعتماد به نفس بالایی دارد. اعتماد به نفسی که میتواند با نشان دادن مقاومت و عبور از شرایط دشوار زندگی بدست آید.
چراکه در چنین شرایطی میتوانید به خودتان ثابت کنید از عهده هر سختی بر میآیید.
هرچند کسب اعتماد به نفس و باور داشتن به تواناییهای خود محدود به چنین تجاربی نیست و قطعا میانبرهای دیگری هم وجود دارد که اکنون به آنها نمیپردازم.
برای من سربازی مسیری بود (و همچنان تا چند ماه دیگر هست) که بتوانم تواناییهای قدرتمند ذهن انسان را بهتر بشناسم.
هرچند پیشنهاد میکنم مواجه شدن با چالشهای زندگیتان را مثل من به تاخیر نیندازید.
پایدار باشید
حمید پهلوان