در حالی که سایه سیاهی و غم و اندوه بر چهره کاربران ایرانی سنگینی میکند، من از این توفیق اجباری چیزهای جالبی آموختم.
اولش کمی عصبی و مضطرب بودم اما کمی که گذشت بهتر شدم، اما گاه و بیگاه که آب باریکهای از اینترنت پیدا میکردم با ولع فراوان به دنبال اطلاعات و اخباری میگشتم که تنها نمک بر زخمی کهنه (شاید هم تازه) بود.رفتارم بیشباهت به معتادینِ در حال ترک نبود. اما کمکم که آلودگی از رگ و ریشهام برچیده شد آرام شدم.
تازه به خودم آمدم که قبلا در نبود شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام یا تلگرام چه کارها که نمیکردم. از وبلاگنویسی مستمر تا پروژههای مردمی یا سرگرم کننده. بماند کتابهای نخوانده و متنهای نانوشته (البته از شما چه پنهان هنوز هم در این چند روز قحطی همچنان لای هیچ کتابی هم باز نکردم).
در تلاش برای پیدا کردن منابع جدید برای تغذیه ذهنم دنبال سایتهای بدرد بخوری گشتم. نگویم چگونه دست از پا درازتر موس و کیبورد را یکی دو روزی به حال خود رها کردم.
اما بعد یادم آمد در سایت بلاگداتآیآر وبلاگی دارم که سالها بهروزرسانیان نکردم. حدودا ۷ سال! دستی به سر و روی وبلاگ کشیدم و پستهای قدیمی را دور ریختم و چند پست جدید نوشتم.
بعدش که در سایت بلاگ چرخ میزدم در آن لا به لا، جریانی از وبلاگهای بهروز شده لحظهای را پیدا کردم! مردمی که تا دیروز در اینستاگرام پست و استوریهای تو خالی میگذاشتند، اکنون دست به قلم شده و شرح حال مینوشتند!
بعد از کمی وبلاگخوانی شور و شوقی دوباره برای فعالیت مجازی پیدا کردم، برای خیلیها هم کامنتهایی به یادگار گذاشتم، کامنتهایی که سالها در هر وبلاگ میماند و روزی کسی گذرش از گوگل به آن میخورد! برعکس باقی شبکههای اجتماعی.
خوبیِ نوشتن در وبلاگها، ماندگاری و تازگی آنهاست. تازه مجادله یا بحث و گفتگویی که بین ادمین و مخاطب اتفاق میافتد خودش خواندنی و زایاست (از نظر ایده).
خلاصه سرتان را به درد نیاورم، لب کلام اینکه حسابی غرق نوستالژی شدم و روح چرکینم (از مطالب زرد اینستاگرامی و تلگرامی) باری دیگر استحمام یافت.
تداوم فیلترینگ شاید در بعضی جنبهها سخت و زیانآور باشد، ولی بخشی از این خوبی و بدی بستگی به نوع دیدگاه شما دارد.
همیشه میتوان از دل هر سختی، چیزهای باارزشی به دست آورد. درست مثل جواهری که از دل کوه به دست میآید.