حمید پهلوان
حمید پهلوان
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

یگانه عادتی که زندگی من را عوض کرد

اکنون در سال ۲۰۲۰ هستیم، دیگر لازم نیست یک وبلاگ‌نویس، یوتیوبر یا اینفلوئنسر به شما یادآوری کند که مطالعه روزانه و خاطره‌نویسی یا باشگاه رفتن و مراقبه و حتی غذای سالم خوردن و آب کافی نوشیدن عادت‌های خوبی هستند.

خود من سابقاً از این سبک مقاله‌ها زیاد می‌نوشتم. اما جامعه کم‌کم دارد تغییر می‌کند. مردم دارند آگاه‌تر می‌شوند. دیگه بیشتر حواس‌مان هست که داریم چه کاری می‌کنیم، چه به خورد بدن‌مان می‌دهیم و چطور زندگی می‌کنیم.

این روزها هرجایی می‌رویم از زمین و آسمان توصیه‌های رشد فردی می‌بارد. این‌طور که پیداست چند سال اخیر همه غرقِ توسعه‌فردی شده‌اند. این قضیه را می‌توان به‌راحتی از حجم محتوای خودیاری که در رسانه‌های اجتماعی اشباع شده، حدس زد.

حتی رسانه‌های سنتی مثل وال‌استریت‌ژورنال هم در مقاله‌های مختلف به مطالبی همچون غلبه بر اهمال‌کاری، مدیریتِ سرمایه‌شخصی و داشتن سبک زندگی سالم پرداخته‌اند. این دسته از مطالب را می‌توان همه جا یافت. حتی نمی‌توان صفحه نت‌فلیکس را باز کرد و با مواجه شدن با انبوهی از جدیدترین مستندهای سلامتی هیپنوتیزم نشد.

اما اگر کمی عمیق‌تر درباره‌اش فکر کنیم، برخلاف ظاهر قضیه که به ما القاء می‌کند این‌ها توصیه‌های خوبی هستند، چند مسئله وجود دارد:

  • کدام توصیه‌ها حقیقت دارند؟ همه جا مملوء از توصیه‌ها و پندهای متناقض شده است.
  • چرا مردم آنقدر روی باورهایشان پافشاری می‌کنند؟ وقتی مردم یک نظامِ اعتقادی را باور دارند، حاضرند هرکاری انجام دهند تا ثابت شود حق با آن‌هاست.
  • چرا مردم را نصیحت کنیم؟ مردم به چه چیزهایی علاقه‌مندند؟ چرا عده‌ای زمان و منابع‌شان را صرف حقیقی نشان دادن بعضی چیزها و تلقین آن به مردم می‌کنند؟

به عنوان یک وبلاگ‌نویسِ مستقل که به هیچکس جواب پس نمی‌دهد، وظیفه خود دیدم که حقیقتی را برملا کنم. البته از شما چه پنهان، دلیل نوشتن این مقاله فقط به اشتراک گذاشتن آن با شما نیست، بلکه می‌خواهم خودم هم راه و رسم درست زندگی کردن را بفهمم.

یکی از چیزهایی که من فهمیدم این است که همه آن ترفندها و توصیه‌ها تقریبا بی‌فایده‌اند. البته بیشتر تاکیدم روی سیستم‌ها و دستورالعمل‌های مختلف است.

مثلا من زیاد نگران دقتِ رژیم گرفتنم نیستم. چراکه می‌دانم رژیم غذایی یک شخص تنها عامل سلامتی و داشتن عمر نوح نیست. آدم‌های زیادی در تاریخ پیدا می‌شوند که رژیم غذایی افتضاحی داشتند و باز هم یک زندگی شاد و طولانی را به ثمر رساندند.

پدربزرگ من هم یکی از همان افراد است. با اینکه او ۸۷ سال عمر دارد ولی حتی نمی‌داند رژیم غذایی چیست. به طور معمول هم برای شام همان غذایی را می‌خورد که پیش‌تر به عنوان ناهار خورده. درضمن با ولع هر چیز چربی را هم میخورد، و با وجود اینکه شکمش از خودش جلوتر آمده اما همچنان از پس خودش برمی‌آید. جدا از این مسائل، او در بازه سنی خودش هم آدم فعالی است. این نکته را هم بگویم که همچنان مثل گذشته زبر و زرنگی‌اش را حفظ کرده.

وقتی از او درباره رمز داشتن یک زندگی خوب پرسیدم، در پاسخ گفت مهم‌ترین عامل در زندگی خودش «نظم داشتن» بود. در تمام دوران بزرگسالی‌اش ساعت مشخصی بیدار می‌شده، سه وعده غذا در ساعت‌های منظم می‌خورده و معده‌اش را با میان‌وعده‌های گاه و بی‌گاه پر نمی‌کرده و به ندرت از سیستم عادتش خارج می‌شده است.

به نظر من همین چیزها بیشتر از همه اهمیت دارند. تو می‌توانی غذای گیاهی یا گوشتی بخوری، فرقی ندارد. اما وقتی بقیه می‌گویند برای حفظ سلامتی‌ات فقط باید گیاه‌خوار یا گوشت‌خوار باشی، من بی‌تعارف محفل گفتگو را ترک می‌کنم. دیدگاه آن‌ها زیادی سیاه و سفید است. همیشه جنبه‌های موثر بیشتری نسبت به آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد وجود دارد.

تنها عادت من: همه چیز را ببر زیر سوال

یکی از دوستانم اخیرا یک ویدئو از یوتیوب برایم فرستاد که عنوانش چیزی شبیه «۵۱۲ عادتی که زندگی‌ام را عوض کرد» بود و نظرم را پرسید. ویدئو را که دیدم یاد توصیه‌هایی افتادم که قبلا در وبلاگم منتشر می‌کردم.

زمانی که درحال تماشای ویدئو بودم، فهمیدم همه این نکات «توصیه‌های سطحی» هستند. هرچه بیشتر درباره زندگی می‌خوانم و می‌نویسم، قطعیتم درباره همه چیز کمتر می‌شود. این روزها نگاهم به زندگی مشابه این نقاشی می‌ماند:

مفهموم این تصویر را می‌توان به هرچیزی در زندگی نسبت داد. ما همیشه سطح را می‌‌بینیم. چیزی که ما می‌بینیم نوکِ کوهِ یخی است. اما روح‌مان هم خبر ندارد که کوه یخ زیر آب چه شکلی دارد. این چیزی است که نمی‌توانی به این سادگی ببینی، مگر اینکه شیرجه‌ای جانانه و عمیق بزنی.

بخاطر همین، یگانه عادت من در زندگی این است: همه چیز را ببر زیر سوال.

این تنها عادتی است که واقعا زندگی‌ام را عوض کرد. البته بقیه چیزها مثل ورزش، نوشتن و دیگر موارد هم بی‌تاثیر نبودند. اما بزرگ‌ترین چیز برای من همین بود.

چرا؟ چون لحظه‌ای که در ذهنت درباره چیزی به قطعیت می‌رسی، زمانی است که رشدت متوقف می‌شود. این چیزی است که بدون اینکه فکرش را کنیم برای همه ما اتفاق افتاده. و عجیب‌تر آنکه همه ما برای رشد و بهبود خودمان جذب توصیه‌ها می‌شویم.

بی‌دلیل به سمت گروه‌ها، طرز فکر و اعتقادات خاصی کشیده می‌شویم و این درست لحظه‌ای است که رشدمان متوقف می‌شود! درحالی که اصلا حواسمان نیست چه بلایی سرمان آمده. در ظاهر اینطور به نظر می‌رسد که داریم عالی عمل می‌کنیم. سالم غذا می‌خوریم، انرژی و بهره‌وری‌مان را حفظ کرده و از همه مهم‌تر احساس می‌کنیم به آن دسته از مردم که درحال انجام کار درست هستند تعلق داریم.

اما از کجا می‌دانید دارید کارهای درست را انجام می‌دهید؟ متاسفانه شما جوابش را نمی‌دانید.

البته برای فهمیدنش یک کار از عهده شما می‌آید و آن هم زیر سوال بردن هرچیزی است که دارید انجام می‌دهید. البته من نمی‌گویم هر قدمی که برمی‌دارید را کنکاش کنید. اینطوری زندگی‌تان کابوس می‌شود. یک لحظه بیایید آن را تصور کنیم: «این ساندویچ را باید بخورم یا نه؟ اگر مسموم باشد چه؟ نانش برای سلامتی‌ام مضرر نباشد؟»

منظورم از حرف‌هایم این سبک سوالات نیست. فقط به سادگی، عادتِ مرتب زیر سوال بردن هر کاری که انجام می‌دهید را شکل دهید. احتیاجی به سوال پرسیدن در هر دقیقه یا ساعت نیست، بلکه مرتب و منظم پرسیدن کافی است. من هر روز آماده پذیرش ایده‌های جدید و چیزهایی هستم که افکارم را به چالش بکشند.

این به آن معنا نیست که من هر روز نقشه‌هایم را عوض کنم، بلکه فقط اجازه می‌دهم ایده‌ها وارد ذهنم شوند. دروازه ذهنم را باز می‌گذارم. اغلب کاری که بسیاری از ما انجام می‌دهیم این است که به ایده X باور داریم و بعدش ورودی ذهن‌مان را در مقابل ورود هرچیزی که مخالف X است مسدود می‌کنیم.

بیدار شوید

در فلسفه شرقی مفهومی به نام بیداری وجود دارد. ما زندگی‌مان را مثل خواب‌گردها پیش می‌بریم. در حقیقت روی حالت خودکار زندگی می‌کنیم. کارهایی را انجام می‌دهیم که صرفا بقیه مردم انجام می‌دهند. درست شبیه زامبی هستیم. در مسیر زندگی سرگردانیم. ولی نکته مهم این است که شما می‌توانید بدون مراقبه هم آگاهی‌تان را تغییر بدهید و فرمان زندگی را در دست‌تان بگیرید.

بیدار شوید!

اگر می‌خواهید مراقبه کنید، عالی است، اما اگر تمایلی به مراقبه ندارید، باز هم عالی است. بیدار شدن ساده‌تر از آن است که به نظر می‌رسد. وقتی سوال پرسیدن از خودتان را شروع می‌کنید و به سادگی به جواب پرسش پی می‌برید، می‌فهمید که بیدارید. درست مثل اتفاقی که در خواب هم رخ می‌دهد. آیا تا به حال چنین چیزی را تجربه کرده‌اید؟

درحالی که غرق خواب هستید و رویاهای مختلفی می‌بینید، دائم اتفاقات عجیب و غریبی می‌افتد. در یک لحظه شما در خانه خودتان هستید و لحظه‌ای بعد با یک مایوی سبز رنگ کنار ساحل آفتابی ایستاده‌اید (یا رویایی مشابه این).

و بعد فکر می‌کنید: «یک جای کار میلنگد. آیا دارم خواب می‌بینم؟» بله دارید خواب می‌بینید. اما درست لحظه‌ای که این سوال را می‌پرسید از خواب بیدار می‌شوید.

خب وقتش رسیده شما هم این روش را امتحان کنید. هم‌اکنون این سوال را از خودتان بپرسید: آیا دارم خواب می‌بینم؟

بسیار خب، اکنون بیدارید. سوال کردن درباره همه چیز را ادامه دهید تا بیدار بمانید.

ترجمه و ویرایش: اچ. آر. پهلوان

با تشکر از جناب مسعود اردکانی عزیز بابت معرفی این مقاله.

منبع

پی‌نوشت: مقاله‌ای که خواندید ترجمه‌ای آزاد از یکی از نوشته‌های داریوس فورو بود. حتی‌الامکان تلاش کردم به متن اصلی وفادار بمانم و بعضی از ترجمه‌های متفاوت صرفا برای روان‌تر کردن متن برای مخاطب فارسی‌زبان است.

در صورتی که ایرادی مفهومی در ترجمه وجود دارد آن را در قسمت دیدگاه به اشتراک بگذارید تا تصحیح کنم.

با سپاس.

توسعه فردیرشد فردیخودیاریقدرت عادت
کنجکاو تمام وقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید