ما در دوران کودکی به شیوه های مختلف آسیب دیده ایم : "طرد، انتقاد،حمایت افراطی، بد رفتاری، بی توجهی یا محرومیت." در اثر این تجارب اولیه، تله های زندگی بخشی از وجودمان شده اند. بعد از طی دوران کودکی و ترک خانه پدری، با ایجاد موقعیت ها یا انتخاب افراد به بازآفرینی همان شرایط تلخ اولیه دوران کودکی می پردازیم. به عبارتی، در حال حاضر دیگران ما را کنترل میکنند، با ما بد رفتاری میکنند یا به نیازهای ما توجه نمیکنند و از این رو تله های زندگی دست از سر ما بر نمیدارند و تداوم می یابند. شاید به دلیل همین تداوم تله های زندگی است که در دست یابی به اهداف زندگی با ناکامی و شکست رو به رو میشویم.
تله های زندگی، چگونگی تفکر، احساس، رفتار و نحوه ارتباط با دیگران را تعیین میکنند. این تله ها به احساس های شدیدی مثل عصبانیت، غمگینی و اضطراب دامن می زنند. حتی زمانی که در زندگی، اوضاع بر وفق مراد است باز هم ممکن است قادر به لذت بردن از زندگی نباشیم.
ما تمایل داریم که دردها و رنج های دوران کودکی را کماکان زنده نگه داریم. فروید به این پدیده اجبار به تکرار میگفت. این پدیده در نگاه اول گیج کننده است. چرا ما دست به این کار میزنیم ؟ چرا دوباره رنج ها و دردهایمان را زنده میکنیم ؟ در واقع هر کسی با متوسل شدن به روش های محکوم به شکست، به تداوم این الگوهای منفی دامن می زند. در دوران بزرگسالی، شرایط و موقعیت هایی ایجاد می کنیم که شبیه به شرایط و موقعیت های دوران کودکی مان است. منظور از تله زندگی، تمام روش هایی است که باعث بازآفرینی شرایط دوران کودکی مان میشود.
تغییر در تله های زندگی، کار بسیار سخت و طاقت فرسایی است ولی با انجام تمرین های مداوم و یاری درمانگر قابل درمان و بهبود است.
انواع تله های زندگی :