ویرگول
ورودثبت نام
احمد نهازی
احمد نهازی
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

دوره گردم، دور گنجینه ی اسرار جهان می گردم



آری... دوره گردم،

با دلی خسته و جانی که به لب می آید،

با قدم های ضعیفِ منِ بیچاره و تنها،

دور گنجینه ی اسرار جهان می گردم...

گرچه طوطی صفتم، طاقت اسرار ندارم،

گرچه بین همه ی مردم شهر یار ندارم،

گرچه در قلب شکوفای تو من جا ندارم،

خبری ده ما را، یا که شاید سری

این همه سختی راهی که برایت دیدم،

همه اش هیچ بُود؟ که اگر هیچ بود،

که اگر باز از این میکده نایدخبری،

آنقدر در بزنم، آنقدر جار زنم،

آنقدر دور این شعله ی پر نور حیات،

چرخ زنم، چرخ زنم، چرخ زنم!

تا که در بر من مسکین بگشایی جانا،

تا که از چشم منِ کور و گدا،

پرده هایی بگشایی جانا!


احمد نهازیدوره گردخداتوبهدلتنگتم خدا
احمدم، کسی که حرف ها دارد برای گفتن اما...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید