می خوانم چون می خواهم یادم برود همه چیز را حالا هی باز تعریف کن و اجازه نده همین خواندنی که باعث می شود در تلاطم وظایف و مسئولیت ها که این زندگانی عزیز بر دوش من نهاده، اندکی نفس بکش…
من باختم، خیلی هم بد باختم و غرورم مرا به زمین زد. حالا من باختم، خیلی هم بد باختم، بدتر از همه اینها آخرین شلوار طوسی چارخونه ریزم، که یادگار روزهای بودن تو بود را از دست دادم.
من که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند. من که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند. دیوار های آهنی خواب بودند و هوای خانه بوی زنگ زدگی می داد. تابلو های بی…
اسکله دلم برایت تنگ شده بود و می خواستم سریعا تو را ببینم تا برایت بگویم اینجا دیگر چکاوک ها آواز سر نمی دهند.
آموزش استخراج فایل های فشرده با زبان برنامه نویسی #C آموزش استخراج فایل های فشرده با زبان برنامه نویسی #C
ما مرده بودیم نور، راه را روشن می سازد. به زندگی نکبت بار آدمی برکت می دهد. اگر آدمی این ها را می فهمید و فانوس دریایی جزیره را تخریب نمی کرد...
خدا را صد هزار مرتبه شکر. حالمان خوب است! حال همه ی ما خوب است فقط این ته مانده ی اکسیژنِ هوا کمی اذیتمان می کند که به همت مسئولین این مشکل هم رفع خواهد شد.
خورش بامیه (قسمت اول) داستان سریالی خورش بامیه. منتظر قسمت های بعدی باشید. نظر شما باعث ارتقای کیفیت این داستان خواهد شد. پس نظر فراموش نشود.
با تو می توان خورشید را در دست گرفت اما اینبار تنهایی دیگر معنا ندارد. با تو می توان خورشید را در دست گرفت، سوار بر قایقی در امتداد خط افق، وقتی که آفتاب غروب می کند.