ویرگول چیست؟
ورود ثبت نام
احمد نهازی
احمد نهازی

https://www.nahazi.ir

توسط ۱۴۳ نفر دنبال می‌شود ۴۳ نفر را دنبال می‌کند
پست‌ها لیست‌ها انتشارات‌
می خوانم چون می خواهم یادم برود همه چیز را

می خوانم چون می خواهم یادم برود همه چیز را

حالا هی باز تعریف کن و اجازه نده همین خواندنی که باعث می شود در تلاطم وظایف و مسئولیت ها که این زندگانی عزیز بر دوش من نهاده، اندکی نفس بکش…

۶ ماه پیش خواندن ۲ دقیقه
من باختم، خیلی هم بد باختم و غرورم مرا به زمین زد.

من باختم، خیلی هم بد باختم و غرورم مرا به زمین زد.

حالا من باختم، خیلی هم بد باختم، بدتر از همه اینها آخرین شلوار طوسی چارخونه ریزم، که یادگار روزهای بودن تو بود را از دست دادم.

۱۲ ماه پیش خواندن ۲ دقیقه
من که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند.

من که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند.

من که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند. دیوار های آهنی خواب بودند و هوای خانه بوی زنگ زدگی می داد. تابلو های بی…

۱۲ ماه پیش خواندن ۲ دقیقه
اسکله

اسکله

دلم برایت تنگ شده بود و می خواستم سریعا تو را ببینم تا برایت بگویم اینجا دیگر چکاوک ها آواز سر نمی دهند.

۱ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
آموزش استخراج فایل های فشرده با زبان برنامه نویسی #C

آموزش استخراج فایل های فشرده با زبان برنامه نویسی #C

آموزش استخراج فایل های فشرده با زبان برنامه نویسی #C

۱ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
از دیوار بگم؟

از دیوار بگم؟

چاردیواری اختیاری!

۱ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
ما مرده بودیم

ما مرده بودیم

نور، راه را روشن می سازد. به زندگی نکبت بار آدمی برکت می دهد. اگر آدمی این ها را می فهمید و فانوس دریایی جزیره را تخریب نمی کرد...

۳ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
خدا را صد هزار مرتبه شکر. حالمان خوب است!

خدا را صد هزار مرتبه شکر. حالمان خوب است!

حال همه ی ما خوب است فقط این ته مانده ی اکسیژنِ هوا کمی اذیتمان می کند که به همت مسئولین این مشکل هم رفع خواهد شد.

۳ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
خورش بامیه (قسمت اول)

خورش بامیه (قسمت اول)

داستان سریالی خورش بامیه. منتظر قسمت های بعدی باشید. نظر شما باعث ارتقای کیفیت این داستان خواهد شد. پس نظر فراموش نشود.

۳ سال پیش خواندن ۲ دقیقه
با تو می توان خورشید را در دست گرفت

با تو می توان خورشید را در دست گرفت

اما اینبار تنهایی دیگر معنا ندارد. با تو می توان خورشید را در دست گرفت، سوار بر قایقی در امتداد خط افق، وقتی که آفتاب غروب می کند.

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
  • ‹
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ›