احمد نهازیدرسَکّو!·۱ سال پیشوقتی کسی دست به قلم می شود...وقتی کسی دست به قلم می شود، به احترام تمام واژه هایی که روی کاغذ می آورد، درختی می روید که شاخه هایش با آویز های رنگی به شکل قلب مزین می شو…
احمد نهازی·۲ سال پیشدفتر نقاشی فیلی اصلاما حالا بعد از گذشت سال ها از آن امتحان، دایره ی دفتر نقاشی فیلی ام که قرار بود دنیایم را در آن نقاشی کنم، خالیست...
احمد نهازی·۲ سال پیشمی خوانم چون می خواهم یادم برود همه چیز راحالا هی باز تعریف کن و اجازه نده همین خواندنی که باعث می شود در تلاطم وظایف و مسئولیت ها که این زندگانی عزیز بر دوش من نهاده، اندکی نفس بکش…
احمد نهازی·۳ سال پیشمن باختم، خیلی هم بد باختم و غرورم مرا به زمین زد.حالا من باختم، خیلی هم بد باختم، بدتر از همه اینها آخرین شلوار طوسی چارخونه ریزم، که یادگار روزهای بودن تو بود را از دست دادم.
احمد نهازی·۳ سال پیشمن که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند.من که خواستم بیایم، درها همه بسته بود و پنجره ها بی محلی می کردند. دیوار های آهنی خواب بودند و هوای خانه بوی زنگ زدگی می داد. تابلو های بی…
احمد نهازی·۳ سال پیشاسکلهدلم برایت تنگ شده بود و می خواستم سریعا تو را ببینم تا برایت بگویم اینجا دیگر چکاوک ها آواز سر نمی دهند.
احمد نهازی·۳ سال پیشآموزش استخراج فایل های فشرده با زبان برنامه نویسی #Cآموزش استخراج فایل های فشرده با زبان برنامه نویسی #C
احمد نهازی·۴ سال پیشما مرده بودیمنور، راه را روشن می سازد. به زندگی نکبت بار آدمی برکت می دهد. اگر آدمی این ها را می فهمید و فانوس دریایی جزیره را تخریب نمی کرد...
احمد نهازی·۵ سال پیشخدا را صد هزار مرتبه شکر. حالمان خوب است!حال همه ی ما خوب است فقط این ته مانده ی اکسیژنِ هوا کمی اذیتمان می کند که به همت مسئولین این مشکل هم رفع خواهد شد.