قسمت اول: روز اولی که «لیسا» تصمیم گرفت «سمیره» نباشه

من از همون صبحش فهمیدم قضیه جدیه. اولش روسریاشو از روی چوبلباسی برداشت. بعد اسم منو صدا کرد، ولی با لحن جدید. انگار من هم باید یه هویت تازه بگیرم. اسمش قبلاً سمیره بود. حالا لیساست. به منم میگه «سنبلسکا». گفتم باشه. به من فقط ماهی هوری که قول دادی رو بده، بعد هر چی خواستی بگو.
مامانش گفت: «لیسا چیه آخه؟!» لیسا جواب داد: «یه اسمه مامان. مثل آناستازیا، مثل شکیرا، مثل من.» مامانش گفت: «شکیرا دیگه چیه؟ فحشه؟» من دیدم دارن وارد مرحلهی کشمکش هویتی میشن. سریع رفتم زیر مبل. چون گربهای که وسط تغییر اسم وایسه، معمولاً قربانی فلسفهی خانواده میشه.
از وقتی که تو انباری داخلی شون، «زلیخا»، مادرم منو زائید، یکسال و سه ماه میگذره. تقریبا داستان ورود مادرم به خونه رو مادر لیسا هر روز که منو میبینه برام تعریف میکنه. هر چقدر هم خودمو میزنم به اون راه، منو برمیگردونه این راه و تکرار میکنه. با اینکه آدما فکر میکنن فقط گربه ها کارای تکراری مثل دنبال لیزر افتادن رو دوست دارند، اما خودشون معتاد خاطره اند.
مامان لیسا آدم عجیبیه. میتونه در یک لحظه از فرشته مهربون به خط حمله تغییر موضع بده. برگردم سراغ ورود مامانم. من یه گربه سر راهی بودم که مامانم زرنگ بازی در آورد. قضیه رو پیچوند و سرنوشتمو تغییر داد. وقتی مامان لیسا رفته بود آشغالا رو بندازه تو سطل، مادرم با یه مالش دم، کل زندگی منو تغییر داد. این شد که مهرش به دل مادر لیسا افتاد و تو خونه راش داد. براش تشک زایمان پهن کرد. آخه مامانم ما رو شکم داشت.
البته قضا و قدر الهی هم دخیل بوده تو سرنوشت من. این خانواده قبل من یه گربه هم رنگ من به اسم «شیسلند» داشتند. یه شب سمیره، ببخشید لیسا اونو سوار 206 میکنه که برن دور دور. گربه بدبخت زهره ترک میشه. دمش رو میذاره رو کولش و سر به کوه میذاره. هر چی دنبالش میگردن فایده نداشته. فقط من میدونم دلیل داشته که پیدا نشه. خب باید گم میشده تا من بتونم الان اینجا زیر مبل باشم.
ما 4 تا توله بامزه بودیم. زیر اجاق فری قراضه به دنیا اومدیم. از همون بچگی برام معلوم بود که قراره زندگی دشواری داشته باشم. چرا؟ مامان و لیسا هر روز دعوا دارند. فکر نکنید من یک گربه نارنجی و سفیدم. این موهامو تو دعواهای مامان و لیسا سفید کردم. مثل امروز. مادر جان، کار از کار گذشته. لیسا اسمشو عوض کرده. امیدوارم که با اسم جدیدش اون شخصیتی که دنبالشه رو پیدا کنه. کاش ولی من همین آقا سمبل باقی بمونم.