قسمت دوم: اولین بار که سنبل حموم رفت

همه تو زندگی یه تروما دارند. منم مستثنی نیستم. قشنگ یادمه که منو بغل کرد و ماچ و ماچ کنان برد تو حموم. چقدر ساده بودم که همون موقع که دمم خبردار شده بود که این محبت لیسا بی طمع نیست، فرار نکردم. ولی دیگه دیر شده بود. وقتی سطل آب رو خالی کرد فهمیدم که همه آبهای قبلی که به تنم خورده بود سوتفاهم بوده.
آخه گربه رو کی حموم می کنه؟ چرا تو اینستاگرام محتوای «خرکی» تولید میکنید؟ نمیگید بچه های مردم میبینند و گربه شون رو عذاب میدن؟ هر چی ناله کردم هیشکی به دادم نرسید. تنها کاری که تونستم بکنم اینکه خونگرمی رو حفظ کنم تا از آب یخ نکنم.
خداروشکر که تا در حموم رو باز کرد فرار کردم. میخواست پشم و پیلی هامو با سشوار خشک کنه. مگه موهای من موی سر داریوشه که سشوار و حجم بخواد؟ آدما چرا نمیذارن تو حال خودمون باشیم؟ گربه و حمومک بازی؟ خداروشکر مادرش از راه رسید. منو مثل موش آب کشیده وسط فرش گرون قیمتش دید. داد و بیداد که گمشو که فرشمو کثیف کردی گربه ی نادون. در حال رو برام باز گذاشت و هوای آزادی رو شنیدم و پریدم تو حیاط...
من به عنوان نماینده گربه های خانگی یک حرف دارم. لطفا کمی به من توجه کنید. اگه ما نخوایم زندگی لاکچری داشته باشیم کی رو باید ببینیم؟ آخه وقتی گربه خونگی میشه قرار نیست مثل آدم بشه. چرا بدن و دهن من باید بوی خوب بده؟ بابا من گربه ام. بوی گربه همینه.
لیسا فکر میکنه با این کارای عجیب غریبش میتونه فرهنگ سازی کنه. آقا تو میخوای فرهنگ سازی کنی چرا دمو منو میاری وسط؟ من چه گناهی کردم که چله زمستون باس برم تو حموم؟ فرهنگی که قراره با خیس شدن یه گربه ساخته بشه، با خشک شدن یه مو هم از بین میره.