ورق کاهی ( سعیده مظفری )·۱ ماه پیشقلمه: روز دومیادگاریهای قلمه.قلمه: روز دومصبح، وقتی همه خواب بودند از خانه زدم بیرون. دوستانم شب را در حوزه هنری شاهرود خوابیده بودند. داخل سالن همدیگر…
ورق کاهی ( سعیده مظفری )·۲ ماه پیشروزی که قلمه زدنم!رویداد قلمهامروز اولین روز دورهی حضوری قلمه بود.به اندازهی یک دفتر صد برگ حرف و فکر توی سرم میگردد. دوست دارم روایتش را بنویسم اما چون ح…
Samireh Hanaei . سمیره حنائی·۵ ماه پیشخاطرات سنبل ۴قسمت چهارم: سنبل و هفته زنانهامروز از اون روزهاست که ترجیح میدم کلا زیر مبل بمونم و بیرون نیام. لیسا برخلاف آدمای دیگه این خونه، وقتایی که…
Samireh Hanaei . سمیره حنائی·۵ ماه پیشخاطرات سنبل 2قسمت دوم: اولین بار که سنبل حموم رفتهمه تو زندگی یه تروما دارند. منم مستثنی نیستم. قشنگ یادمه که منو بغل کرد و ماچ و ماچ کنان برد تو حموم.…
Masoume Sheykhzade·۲ سال پیشبهرام یا معین، در کوچهی تفهااین اولین نوشتهی امسال من است. یادم رفته قبلا چطور غرق میشدم روی ورقها و مینوشتم و میخواندم و کیف دنیا را میبردم.البته خودمانیم؛ همچی…
منصوره رضایی·۲ سال پیشدشمن در گلستانیک شب «تأمل ایام گذشته میکردم و بر عمرِ تلفکرده تأسف میخوردم» که فهمیدم قرار است بقیهی عمرم هم به همین حال و…
Masoume Sheykhzade·۲ سال پیشما خیلی بودیمما خیلی بودیم و مدام بیشتر هم میشدیم. پدر و مادر ما یک بار برادر اولیام را به دنیا آوردند تا طعم فرزند داشتن را بچشند. اینطور که معلوم ا…
Masoume Sheykhzade·۲ سال پیشآرمانشهر طهرانحسرتِ هیچ پخی نشدن در زندگی کم بود، هوای تهران رفتن هم مدام به سرم میزند. این هوا از آن هواها نیست که بشود با یک پوکساید یا دوش گرفتن یا خ…