قسمت سوم: سنبل مار میگیرد

از صبح دمم کز کز میکرد. یه بویی تو هوا بود؛ نه بوی «مهیاوه» و نه پس مونده مرغ رستوران «سرآشپز». بوی یکی بود که فکر میکرد خیلی زرنگه و ترسناکه؛ «مارشال». مارشال مار محله «شبانه روزیه». تقریبا همه گربهها تو محل میشناسنش. کسی زحمت گرفتنش رو به خودش نمیده از بس کوچک و بیعرضه است. البته کمی بالا خونشو هم به خاطر شرایط اقتصادی ایران اجاره داده تا سود کنه.
امروز مارشال از لای جاکولری اومده بود داخل. هر چی پشت سر بابای لیسا ملق میزد وول میخورد، فایده نداشت. بابای لیسا پیرمرد مهربونیه. اون تنها کسیه که بیشتر از من میتونه بدون حرکت رو مبل بشینه و به یک نقطه، تلویزیون خیره بشه. بنده خدا زیاد از تحرک خوشش نمیاد. دکترا گفتند که عصبهای پاش در تجمع اعتراضی کارشون رو دیگه انجام نمیدن. این شد که چندسال پیش پاهاش خواب رفتن و تا امروز خواب موندن.
مارشال وقتی دیده بود که از بابای لیسا جیغی در نمیاد، داشت میومد تو هال که لیسا اونو میبینه. اینجاست که اولین چیزی که بعد از دیدن مار به ذهن همه میرسه یک مارگیر ماهره. بعد از جیغ، دست و هورا، برادرزاده لیسا با دستکش ظرفشویی گل مریم افتاد به جون شبکه های کولر تا رد مارشال رو بگیره.
اصلا مارشال اینجا چکار داشت؟ ماجرا داره. همه ماجرای جفتگیری گربهها رو میدونن و البته ما رو قضاوت میکنند. کسی از مراحل جفتگیری مارها خبر نداره. مارشال تو پنج سالگی عاشق شده بود. خانوم ازش خواسته بود قبل ازدواج، زهرش رو بندازه بیرون. چون دوست نداشت تو حجله نیش و نیشبازی شه. مارشال تنبل هم که دقیقا پشت خونه لیسا زندگی میکنه، اولین جایی رو که پیدا کرده پذیرایی بوده.
برگردیم به درون پذیرایی. وقتی همه خانواده متوجه شدند که مردهای خونه لیسا به درد مار گرفتن نمیخورن. دیدم یکهو همه پریدن سمت من. مامان لیسا انگار که مسلسل گرفته باشه، منو جلو مارشال گرفته بود و جیغ میزد بگیرش! من مونده بودم بخندم یا نه. مارشال دور سیم کولر از ترس وول میخورد و تند تند برای من ماجرا را تعریف میکرد. ازم خواهش کرد که نگیرمش و بذارم بره. مامان لیسا از یه طرف شرفم رو داشت به باد میداد. در نهایت مارشال تونست از سوراخ کولر خودشو پرت کنه تو حیاط.
باید متذکر بشم که من یه گربهی جنتلمن و مودبم. از روزی که تونستم روی 4 تا پام وایسم غیر از مارمولکهای خونه، کفترای محل و گنجشکای روی چنار دم در، آزارم به هیچ ماری نرسیده. من یه گربه بیعرضه نیستم. فقط بیعرضهها دنبال گرفتن مارن. ما مودبها راه خروج نشون میدیم.