رضا امیرخانی در کتاب نفحات نفت آفت مدیریت دولتی را در تمام محصولات کشوری بررسی میکند. از مدیریت مناطق آزاد و راهیان نور گرفته تا کارآفرینی و مدیریت دانش در کشور .
اگر اسم تعداد دانشجویان دانشگاه ها را کنش و حل مشکلات کشور را واکنش بگذاریم، به صورت صد در صد قانون سوم نیوتون را نقض کردهایم .
غر زدن و گلایه کردن یکی از کلیدی ترین واکنش ها ما ایرانیان در مقابل هر حمله ای به زندگی مان است. راه حل خیلی هایمان هم این است که کسی بیاید و ما را تحویل بگیرد، با سلام و صلوات پشت میزی بنشاند و بگوید " جان ؟ مدیر عزیز امرت چیست ؟ "
بدون اغماض همه ما دوست داریم که مدیر باشیم، خطای ذهنی مان هم این است که با مدیریت هست که موفق ایم و تحویلمان میگیرند ، با مدیریت است که میتوانیم دانش را به کار گیریم .
بی شک مدیریت دولتی هم از آرمانشغل های بیشترمان است. فقط میخواهم بگویم آن جامعه ای که در ذهنمان جامعه آرمانی است ، آن جاییست که آدم هایش هر کدام مدیراند، در هر جایی که هستند مدیر اند.
مدیر کیست؟
آنی که تفکر سیستمی دارد. برای موفق شدن لزوما نباید دولتی شد و در سیستم های بالادستی وارد شد. گرچه که سیستم و مدیریت دولتی ما چنان دچار فساد سیستماتیک شده که تنها افراد با جنمی را میطلبد برای انقلابی درون آنها.
ما دوست داریم که مدیر باشیم، اما عملا نشان داده ایم که مدیریتمان میکنند و ما هم بسیار چنین شرایطی را دوست داریم. راحت تریم چون نیاز نیست به خودمان تکانی دهیم.
آقا جان شمایی که میخواهی مدیر شوی حداقل باید برای زندگی و زمان های خودت مدیر باشی!
اما نیستی
چرا ؟
چون افسار زندگیت را به دست دیگری داده ای .
مخاطب : تمام من و مای دانشجو که گاها آلوده موج اجتماع میشویم و زمان هایمان توسط دیگری زمان بندی میشود.