هانیه=
اینا قرار نبود که بیان اینجا چیکار میکنن
امیر و رهام اونم تو مدسه ما وایییی
خدای من امکان نداره مگه میشه مگه داریم
همینجوری داشتم با تعجب بهشون نگاه میکردم
رهام=بهتر نیست یکم دقت کنید
تازه به خودم اومدم امیر هنوز داشت از درد به
خودش میپیچید
من=سلاممم
رهام=سلامم
امیر=حواست کجاس خانم داشتید منو به کشتن میدادید
از حرفش حرسم گرفت
-اههه چه ناز نارنجی با یه ضربه سر
-اره با یه ضربه سر دختره سر به هو
-پسره سر به زیر
-چقدر حاضر جوابی
-همه میگن
رهام=بسه امیر دیر شد بریم
من=کجاااااا
-اگه اجاز بدید میریم تو مدرسه
من=اونوقت چرا از درپشتی
امیر=وایسا ببینم خودت چرا از در پشتی اومدی
-چون دیرم شده الانم باید برم
رهام=ماهم داریم میریم تو مدرسه یه سوپرایزه به کسی نگید
-چرا اونوقت
امیر=مگه فضولی بچه
-بچه خودتی
امیر میخواست جوابمو بده که رهام دستشو کشید و رفتن
امیر=اگه معلمتو دیدم خخخخخ
-خخخخ خندیدم
دیرم شده بود دویدم رفت توی مدرسه اینا
قراره امروز اجرای منو ببینن سریع رفتم توی
دفتر مدیر یاشار و امیرمیلادم اونجا بودن
خانم رضایی(مدیر)=سلام
من=سلام
به یاشار و امیر میلادم سلام کردم
مدیر=چرا دیر کردی
-ببخشید خانم اخه یه موجود مزاحم باعث شد دیر کنم
-هانیه زشته ایشون همونی هستن که گفتم عالییی گیتار میزنن
یاشار-خوشبختم
-ممنون منم همینطور اقای خسروی
مدیر=هانیه برو خانم نظری منتظرته سریع حاضر شو
-چشم
یهو امیر و رهام اومدن تو بدون توجه رفتم پیش خانم نظری کارام رو انجام دادم و اومدم
بیرون من مجری هم بودم ای داد من متن ها رو بهم دادان از اتاق اومدم بیرون