هانیه
هانیه
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

پارت2



هانیه=

اینا قرار نبود که بیان اینجا چیکار میکنن

امیر و رهام اونم تو مدسه ما وایییی

خدای من امکان نداره مگه میشه مگه داریم

همینجوری داشتم با تعجب بهشون نگاه میکردم

رهام=بهتر نیست یکم دقت کنید

تازه به خودم اومدم امیر هنوز داشت از درد به

خودش میپیچید

من=سلاممم

رهام=سلامم

امیر=حواست کجاس خانم داشتید منو به کشتن میدادید

از حرفش حرسم گرفت

-اههه چه ناز نارنجی با یه ضربه سر

-اره با یه ضربه سر دختره سر به هو

-پسره سر به زیر

-چقدر حاضر جوابی

-همه میگن

رهام=بسه امیر دیر شد بریم

من=کجاااااا

-اگه اجاز بدید میریم تو مدرسه

من=اونوقت چرا از درپشتی

امیر=وایسا ببینم خودت چرا از در پشتی اومدی

-چون دیرم شده الانم باید برم

رهام=ماهم داریم میریم تو مدرسه یه سوپرایزه به کسی نگید

-چرا اونوقت

امیر=مگه فضولی بچه

-بچه خودتی

امیر میخواست جوابمو بده که رهام دستشو کشید و رفتن

امیر=اگه معلمتو دیدم خخخخخ

-خخخخ خندیدم

دیرم شده بود دویدم رفت توی مدرسه اینا

قراره امروز اجرای منو ببینن سریع رفتم توی

دفتر مدیر یاشار و امیرمیلادم اونجا بودن

خانم رضایی(مدیر)=سلام

من=سلام

به یاشار و امیر میلادم سلام کردم

مدیر=چرا دیر کردی

-ببخشید خانم اخه یه موجود مزاحم باعث شد دیر کنم

-هانیه زشته ایشون همونی هستن که گفتم عالییی گیتار میزنن

یاشار-خوشبختم

-ممنون منم همینطور اقای خسروی

مدیر=هانیه برو خانم نظری منتظرته سریع حاضر شو

-چشم

یهو امیر و رهام اومدن تو بدون توجه رفتم پیش  خانم نظری کارام رو انجام دادم و اومدم

بیرون من مجری هم بودم ای داد من متن ها رو بهم دادان از اتاق اومدم بیرون

دلنوشته میزارم برای امیر مقاره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید