هانیه نیک بخت
هانیه نیک بخت
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

جنگ مادرانه!

به مناسبت روز مادر و بحث‌های داغ این طرف و آن طرف از زنانگی و مادرانگی گرفته تا خودت را فراموش نکن و حتی کشیدن پای بحث‌های جنسیتی به میان، منی که جز اینکه یک مادر فوق العاده دارم هیچ سنخیتی با این بحث‌ها ندارم می‌خواهم از مادری بگویم.

اگر یک جمله به خود سالهای بعدم بخواهم بگویم این است: یا مادر نشو یا خودت را برای مادر شدن آماده کن. مادر شدنی که قرار است کنار خیلی نقش‌های دیگر تو بنشیند اما همه چیز تو باشد.

می‌دانید این روزها هرچه می‌خوانم و می‌بینم یک چیز را به ذهنم مخابره می‌کند: ما مجبور بوده ایم مادر شویم فریاد بزنیم عاشق مادر شدن هستیم و بعد دنبال عقده‌های درونی مان بدویم.

یادم است در کلاس دانش خانواده که اتفاقا استاد ویژه‌ای داشتم که به زور نمی‌خواست شوهر ندارها را شوهردار کند و بچه ندارها را بچه‌دار؛ گفت: مادری غریزه‌ای در وجود ماست. مثل غرایز دیگری که داریم و ما را پیش می‌برد. حرف جدیدی نبود اما من سوال احمقانه ای پرسیدم گفتم حالا اگر کسی نخواهد به این غریزه پاسخ دهد چه؟ گفت: هیچی! پاسخ نداده. همه مجبور نیستند مادر شوند و اگر اذیت نمی‌شوند مادر نشوند.

راستش را بخواهید انتظار این پاسخ را نداشتم. انتظار داشتم بگوید نه زن وظیفه اش مادری است و از خودش مثال بزند و ال و بل. من هم شمشیر را از رو بسته بود؛ چرایش را نمی‌دانم. من هیچ وقت ضدیتی با مادری نداشتم اما این همه شعار و تبلیغات روی مخم بود. هنوز هم که هنوز است این همه تبلیغات را برای افزایش جمعیت می‌دانم و بس. که در نگاه کلی و مملکتی درست است؛ اما برای زنان نه!

چندی قبل در جشنی شرکت کرده بودم که چند نوع مادر با عناوین مختلف به بیان تجربه می‌پرداختند. چند مادر دهه شصتی، یک هفتادی و یک هشتادی. شاید باورتان نشود اما از همه بیشتر مادر دهه هشتادی را در صلح با مادریش دیدم. در سن پایین ازدواج کرده بود و در ۱۹ سالگی بچه‌دار شده بود اما نکته‌ای که گفت این بود برای همه چیز زندگیشان در دوسال اول برنامه ریزی کرده بودند. چه زمانی بچه اول را بیاورد چه زمانی دومی، چه زمانی درس بخواند چه زمانی و چگونه کسب و کار راه بیندازد و... او انگار از همه افراد دیگر حالش با مادریش بهتر بود. البته که همه به مادریشان مفتخر بودند و در بعد فرزندآوری، بیشتر می‌خواستند.

در کلاس دانش خانواده وقتی ۲۲ ساله بودم چیزی از مادری نمی‌ٰفهمیدم. بله! دختر دهه هشتادی ازدواج کرده، در نوزده‌سالگی اش می‌فهمید اما من دهه هفتادی ۲۲ ساله نمی‌ٰفهمیدم. در حوالی ۲۵ سالگی کم‌کم احساس کردم دارم چیزهایی می‌فهمم و بعد تازه دوهزاری ام افتاد که آدم‌ها هرکدام در سنی و زمانی به این چیزی که من اسمش را می‌گذارم بلوغ مادر شدن می‌رسند.

بلوغی که اتفاقا می‌گوید فردیت خود را کنار بگذار(حداقل تا مدتی) بلوغی که می‌گوید وقتش است از خودت بگذری (حداقل موقت) بلوغی که می‌گوید آماده ام مادر باشم و بهترین تلاشم را برایش بکنم. نیاز نیست کسی به من بگوید خستگی و درماندگی و پدر دراری بسیار دارد، من اولین مادر جهان نیستم. بله همه اینها را دارد اما مهم‌تراز همه مسئولیتی است که من پذیرفته ام.

راستی روز مادر مبارک!

مادرافزایش جمعیتسن ازدواجکسب کاردهه هشتادی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید