در دنیای تاریک آگاریا، سیستمهای مالی قدیمی توسط انجمنهای پرقدرت کنترل میشدند. در مرکز این جهان، شیء اسرارآمیزی به نام حلقهی پیمان وجود داشت. این حلقه قدرتی عظیم داشت: میتوانست پرداختها را بیواسطه و سریع انجام دهد، اما تنها کسانی که قلبی پاک و نیّتی راست داشتند میتوانستند از آن استفاده کنند.
با این حال، قدرت حلقه مورد طمع پادشاه تاریکی، ضحاک، قرار گرفته بود. او میخواست از حلقه برای کنترل مالی مردم استفاده کند و آنها را با زنجیرهای بدهی و پیچیدگیهای مالی گرفتار کند.
آپرانیک، یک ماجراجوی ساده و درستکار از دهکدهی کندوان، به طور تصادفی حلقه را در یک غار باستانی پیدا میکند. وقتی حلقه را لمس میکند، متوجه میشود که این حلقه میتواند مشکلات بین دهکدهها را که سالهاست پیچیده و کند شدهاند، حل کند. او تصمیم میگیرد از حلقه پیمان برای بازگرداندن عدالت مالی استفاده کند.
آپرانیک به همراه همراهانش، از جمله:
آرتونیس، مشاور مالی عاقل
یوتاب، جنگجوی شجاع که خانوادهاش در سیستم قدیمی از بین رفتند.
آرتادخت، جادوگری که میتواند پیچیدگیهای مالی را به زبان ساده ترجمه کند.
باید حلقه را از میان درّهی مرگ، مکانی که نمایانگر سیستمهای قدیمی و پیچیده است، عبور دهند. این درّه پر از موانع است: اژدهایی به نام اندردیو که نماد فرمهای طولانی و غیرضروری است، و مرداب یأس سیاه که کسانی که در آن گیر کنند، تا ابد در چرخههای تکراری مدارک غرق میشوند.
ضحاک آنها را تعقیب میکند و سعی دارد حلقه را از آپرانیک بگیرد. او سعی میکند آپرانیک را وسوسه کند: «اگر حلقه را به من بدهی، میتوانم قدرتت را چند برابر کنم.» امّا آپرانیک، که به ارزش شفافیت و سادهسازی باور دارد، مقاومت میکند.
آپرانیک درحالی که حلقه را محکم در دستانش به روی قلبش میفشرد، موفّق میشود حلقه پیمان را از درّهی مرگ عبور دهد و آن را به سکوی روشنایی میرساند. با این کار، سیستم قدیمی برای همیشه از بین میرود و مردم به لطف پرداخت مستقیم پیمان از آزادی مالی برخوردار میشوند.