چندسال پیش، مسؤولیت یه امتحانی رو که قرار بود در سه سطح استان های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل برگزار بشه، به من سپرده بودند؛ شرکت کنندگان زیادی اومده بودن؛ آزمون قرار بود در دو مرحله علمی و عملی برگزار بشه. در مرحله آزمون عملی که چندروز بعد از مرحله علمی آن برگزار شده بود، متوجه حضور یه خانمی در سرجلسه شدم که فکر کردم و احتمال دادم اولین باره دارم می بینمش! در حالی که آزمون دهندگان مرحله عملی باید همون افراد آزمون دهنده مرحله علمی می بودن؛ رفتم کنار صندلیش و بالاسرش وایستادم؛ خوب نگاش کردم و تقریباً مطمئن شدم شخص دیگه ای هستش. دونفر بازرس هم از تهران اومده بودن؛ موضوع رو به اونا هم منتقل کردم و گفتم: اون خانم، به احتمال زیاد، جای نفر اصلی اومده و نیاز به بررسی داره. بازرسان، موضوع رو بررسی کردن؛ عکسارو که تطبیق دادن، اعلام کردن: نه ما مشکلی نمی بینیم و شرکت کننده، همون خانمیه که در مرحله علمی هم حضور داشته اما من قانع نشدم و همچنان، بر نظر خودم پافشاری می کردم. یکی از بازرس ها گفت: برادر خود دانی؛ اگر ایشون، همون خانمی باشند که در مرحله علمی هم شرکت کرده اند که همینطور هم هست و شما همچین موضوعی رو مطرح کنید و حرف شما درست درنیاد، اون ممکنه داد و بیدار راه بندازه و جلسه امتحان، به هم بخوره. من، مسؤولیت بررسی این موضوع و عواقبشو به عهده گرفتم؛ رفتم بالاسرش؛ کد ملیشو پرسیدم؛ درست جواب داد؛ خب معلومه دیگه اون قطعاً کد ملی کسی رو که به جاش اومده بود، حفظ کرده بوده؛ نام پدر و چندین مشخصات دیگه هم ازش پرسیدم؛ همه رو جواب داد؛ من کلافه شده بودم؛ می دونستم اون همونی نیست که باید سرجلسه می بود اما چه طوری می تونستم اثباتش کنم؟ فکری به ذهنم رسید؛ ما در مرحله علمی، یه صورتجلسه ای رو به صورت جدول، دریافت کرده بودیم که در اونجا، امضای همه شرکت کنندگان را گرفته بودیم؛ خب من می تونستم دوباره ازش امضاء بگیرم ببینم همون امضاءرو می زنه یا نه؟ اخذ امضاء و تنظیم صورتجلسه در آزمون عملی رو الزام نکرده بودن؛ رفتم توی اتاق ستاد آزمون و یه جدولی رو سریع از روی صورتجلسه آزمون علمی طراحی کردم؛ برای اینکه شک نکنه، جلوی تعدادی از اسامی، خودم یه امضاءهایی گذاشتم؛ بعد، اسم اون خانم رو که فکر می کردم این خانم به جاش اومده، پیدا کردم؛ بعد مستقیم رفتم سراغش. گفتم: صورتجلسه آزمونه؛ امضاء کنید. امضاء که کرد، با امضای قبلی در صورتجلسه آزمون علمی که در دستم بود، تطبیقش دادم؛ دیدم امضاء متفاوته! گفتم: خانم شما در آزمون علمی، امضای دیگه ای گذاشته اید. اصلاً یه ذره هم خودشو گم نکرد! اضطرابی در چهره یا رفتارش احساس نکردم. گفت: بله ممکنه؛ الآنه دیگه افراد چندین امضاء دارن؛ من هم چندتا امضاء دارم که یکی رو در بانک و بعضی جاهای مهم دیگه استفاده می کنم؛ در این آزمون ها هم یادم نیست کدومو زدم و اهمیتی ندادم به این قضیه؛ مگه چی شده؟ من دیگه صددرصد مطمئن شده بودم که ایشون همونی نیست که در مرحله علمی حضور داشته. گفتم: خانم من به چیزی که می خواستم برسم، رسیدم؛ نمایش دیگه بسه؛ اون خانمی هم که شما به جاش اومده اید، از امتحان محرومش می کنم؛ اینو وقتی رفتی، بهش بگو؛ شما هم بلند شین دنبال من بیایین تا تکلیفتون مشخص بشه. رنگش، یه دفعه سرخ شد؛ به نظرم اومد آدم آبرومندیه چون اگه غیر از این می بود، اصولاً باید رنگش می پرید. قبل از اینکه بلند بشه، بهم گفت: شما آدم باهوشی هستید و انتظار دارم بزرگواری کنید. اون گفت: شما فهمیدید موضوع رو؛ بهتون تبریک می گم! چون جزو اولین ها محسوب می شید اما تقاضا و خواهشم اینه که تابلو نکنید منو و این موضوع رو؛ من هم ورقه امو می دم و خیلی عادی و آروم از درِ سالن می رم بیرون با اجازه تان؛ طوری که انگار سؤالارو زود جواب داده ام و دارم می رم و شما هم دخترخاله امو محروم کنید از امتحان و مهم نیست برام چون من وظیفه امو انجام دادم! اما لورفتم. من چند سال پیش، بهش گفته بودم که دخترخاله یه روزی، دستمون رو می شه و اون یه روز، همین امروز و همین ساعت بود. اون توضیح داد و گفت به جای دخترخاله اش در امتحان شرکت کرده بوده. اون گفت: ما سال های سال، به دلیل شباهت زیادی که باهم داریم، در امتحانات حتی دبیرستان هم به جای هم می رفتیم سر جلسه امتحان و کسی تا حالا متوجه این قضیه نشده بود و من تعجب کردم از این تشخیص شما؛ این دفعه هم چون دخترخاله ام، آزمون علمی رو خوب داده بود و در عملی ضعیف بود، بهم پیشنهاد داد من به جاش بیام سرآزمون عملی؛ من خواهش می کنم اجازه بدین برم. ورقه اشو گرفتم و گفتم از سالن آزمون بره بیرون و به دخترخاله اش هم بگه که هم نمره علمیش و هم نمره عملیش صفره و از چندین دوره این آزمون هم محرومه. بازرس هایی که از تهران اومده بودن، گفتن تو باید کارآگاه می شدی نه مجری آزمون؛ حیف شدی اینجا. راستش، ما یه شرط بندی دوستانه هم کرده بودیم سر این قضیه؛ اون بازرس ها که از من باختن، قرار شد طبق شرط قبلی، همه عوامل آزمون رو اعم: از ناظران سرجلسه، کارشناسان آموزشی و... ناهار، مهمون کنن. بعد از چند سال، هنوز هم موضوع بیرون کردن اون خانم از سر جلسه، در گوشه ذهن و دلم باقی مونده و داره ناراحتم می کنه؛ چون خانم محترم و صادقی بود و بیشتر به فکر آبروش بود تا آزمون؛ به نظرم می آد طراّح و مقصّر اصلی چندین ساله این برنامه ها، دخترخاله اش بوده...