... یه چیزی که می خوام راجع بهش بحث کنم، موضوع سلفی هایی هست که مردم، هم عوام و هم خواص دچارش شده اند؛ بدجوری هم دچارش شده اند؛ به صورت حاد و مزمن؛ یعنی در یه سالن نمایش هم که می خوای بشینی یه نمایشی تماشا بکنی، می بینی یه عده کثیری هستند که هی گوشی هاشونو بالا پایین می کنن و عکس می ندازن و فیلم می گیرند؛ در سالن ها، در برنامه های مختلف و کنسرت های موسیقی هم وضع به همین صورته؛ تا یه مسؤولی می خواد بیاد یه جایی، سلفی ها شروع می شه. یادمه در زمان استاندار سابق یه استانی و در حین بازدید از یه کمپ ترک اعتیاد، یه آقایی دنبال یه عکاس خبری راه افتاده بود و هی اصرار می کرد و بهش می گفت: من می رم با استاندار خوش و بش می کنم؛ تو هم سریع عکس منو بنداز و خلاصه به هدفش هم رسید و چه کیف و ذوقی هم می کرد. این عکس انداختن ها هم شکل های مختلف، متعدد، متنوع و انواع و اقسامی دارد واسه خودش؛ عکس با مسؤولان و رئیس رؤسا، عکس با حیوانات وحشی و اهلی، عکس در جاهای خطرناک، عکس با سلبریتی ها یا همون ستاره ها، مثل: خوانندگان و ورزشکاران و قهرمانان، عکس سلفی بعد از کشف حجاب! که اخیرا در بین برخی بانوان ستاره تازه به دوران رسیده و عقده ای، شاهدش بودیم و خیلی انواع دیگه... در یه شهری جلوی یه صافکاری، یه ماشین مدل بالای تصادفی گذاشته بودند؛ یه آقای میانسالی هم با یه ژستی و در حالی که یه دستشو گذاشته بود روی ماشین تصادفی، از دوستش می خواست عکس بندازه ازش تا به دوستاش بفرسته و وانمود کنه که این ماشین مدل بالا، مال ایشون بوده! و تصادف کرده. در سال 1375 در تهران از نوزدهم تا 22 آذرماه یه هم اندیشی گذاشته بودن با عنوان: هم اندیشی اخلاق مطبوعاتی روزنامه نگار مسلمان که بنده هم اونجا شرکت کرده بودم؛ یکی از سخنرانان، پروفسور حمید مولانا بود؛ بعد از اتمام مراسم، خیلی از دوستان، رفتن و با ایشون عکس انداختن؛ اون موقع، به نظرم فضای مجازی و اینجور چیزا نبود و موبایل شاید دو سه سالی بود وارد ایران شده بود اما با این حال، تقریبا همه دوربین داشتند و بازار عکس انداختن ها اون موقع هم داغ بود؛ خیلی از دوستان به صورت گروهی و بیشتر به صورت دونفره با پروفسور حمید مولانا عکس انداختند. من علاقه ای به این کار نداشتم؛ حتی گروهی هم عکس ننداختم. یکی از دوستان می گفت: تو حتماً ایشون رو و جایگاهشو نمی شناسی که باهاش عکس ننداختی. گفتم: اتفاقاً خوب می شناسم اما به نظرم، عکس انداختن من با ایشون هیچ معنایی نداره؛ من از صحبت هایش استفاده کردم و یادداشت هایی هم برای خودم برداشتم و دیگه نیازی نیست خودمو بچسبونم به ایشون. خیلی از همکاران و دوستان، در فرصت هایی که برای همه ممکنه پیش بیاد، با وزیر و استاندار و رئیس و رؤسا و... عکس می ندازن و چه بسا گاهی با این کارشون، اونارو معذب هم می کنن؛ بعدش هم که معلومه؛ در پروفایلشون و در فضاهای مجازی مختلف می ذارن و به اینو اون نشون می دن و پز! می دن. تصاویرو که در فضاهای مجازی می ذارن، یه عده هم تشویق می کنند! و دنبالشو می گیرند و اینا هم حسابی کیف می کنن و لذت می برند! البته خب بدیهیه که عکس افتادن در یه موقعیتی به صورت تصادفی، فرق اساسی دارد با تلاش کردن و هماهنگی کردن برای افتادن عکس در اون موقعیت و هیچ کس مخالف عکس داشتن در موقعیت های مختلف و با مسؤولان ارشد نیست. کنار کسی دیده شدن یا با یک شخص مهمی عکس داشتن، مزیت محسوب نمی شود. در یکی از برنامه های سخنرانی و دیدار جمعی با رهبری، با یکی از هماهنگ کننده های ورودی که توسط یه نفر از دوستان معرفی شده بودم، صحبت کردم و ازش خواستم یه لطفی بکنه و اگه می شه من هم برم اون جلو بشینم. حرف جالبی زد؛ گفت: اون جلو که هیچ، کنار رهبری هم که بشینی، امتیازی محسوب نمی شه برات؛ خیلی ها بوده اند که تا همین اواخر، در کنار رهبری نشسته بودند و با معظم له عکس و فیلم هم داشتند اما الآنه در زندان اوین هستند و عاقبت خوبی نداشتن. عکس گرفتن های سلفی با اینو اون در انواع مختلفش، به سواد و مقام و... هم ربطی نداره؛ به رشد فکری مربوطه؛ چراکه ما در نمایندگان مجلس هم همین سلفی رو دیدیم که یه تعداد نماینده! مردم با اون مقام زن اتحادیه اروپا عکس انداختند تا آنجایی که بازتاب جهانی هم پیدا کرد. جای بسی تأسف بود و است که ما چنین نمایندگانی داریم. وقتی برای اولین بار، چنین گزارشی را و چنین تصویری را دیدم، شخصاً به شدت متأسف شدم. اگر خواص ما اینها باشند با چنین فکر سخیف و کوتاهی، وای به حال عموم مردم و مردم عادی. یه نماینده مجلس با این سطح فکره! اون وقت به مردم عادی ایراد می گیریم که چرا در موقعیت های مختلف، سلفی می گیرید؟! انگار برخی از ماها یک عقده نهفته عکس گرفتن با دیگران را داریم. کاش روانشناسان، برای این قضیه سلفی که در هر طبقه ای و در هر جایگاهی هم دیده می شود و فراگیر شده، یک درمان و علاجی سریع و قطعی بیابند. سلفی در فاجعه آتش سوزی پلاسکو در تهران را هم که همه مان دیدیم و یادمونه که دیگر نیازی به هیچ توضیحی ندارد و همه چیز در آن کاملاً گویا است؛ یعنی اونجا جان و مال مردم داشت می سوخت و منِ شهروند داشتم برای خودم عکس می گرفتم!! که همه این عادات را اسمش را فقط می توان اختلال روانی گذاشت. وقتی معیارهای ارزشگذاری افراد در جامعه، با عکس و با موقعیت شخص در آن عکس بوده باشد و سنجیده شود، خب معلوم است که یه تعداد اشخاص، به طرف عکس گرفتن های اینجوری می رن. عکس های زیادی از انواع سلفیها از بلندترین ساختمانها، ارتفاعات و خطرناکترین مکانها ثبت شدهاند و ثبت اینجور عکس ها هنوز هم ادامه دارد و در بعضی موارد هم این نوع سلفی ها، به قیمت از دست دادن جان طرف تمام شده. عکس با جسد سوخته، عکس دانشجویان پزشکی فلان شهر با جسد تشریحی، عکس با وحشیترین و سمیترین حیوانات که بعضاً از دست دادن جان را به همراه داشته، از انواع این نوع سلفی ها بوده است و متأسفانه مرگ، نتیجه کار تعدادی از این افراد بوده. در یه جاده ای، شاهد سوختن راننده و چهار سرنشین بودم که البته دیر رسیدم سر صحنه؛ بیشتر مردم، به جای کمک کردن، داشتن با موبایل، فیلم و عکس می گرفتن و برخی دیگر هم داشتن سلفی می گرفتن. به یکی، دو نفر از نیروهای امدادی و پلیسی گفتم: چرا به اینا اجازه می دین عکسو فیلم بگیرن؟ می گفتند: می بینی که یکی دوتا نیستن که؛ با این کاراشون نمی ذارن ما درست و به موقع کارمونو انجام بدیم و ما عاجزیم. طرف، یه گروه می زنه یا یه کانال می زنه در فضای مجازی؛ عکس خودشو هم در پروفایل گروه یا کانال می ذاره و این هم عجیبه؛ یعنی یه گروه فرهنگی یا هنریه یا مثلاً یه گروه اقتصادیه؛ عکس خودشو گذاشته!! البته این فرق اساسی دارد با کانال هایی که از سوی صاحبنظران و اندیشمندان و یا صاحبان کرسی استادی و امثال آن اداره می شن و خب تصویرشون هم در پروفایل هست و اتقاقاً برای شناسایی باید باشه. بعضاً هم می بینی در همین گروه ها یا کانال ها، شخص، پشت سر هم عکس خودشو در موقعیت های مختلف، در گروه یا کانال می ذاره؛ اسم اینو به جز خودشیفتگی چیز دیگه نمی شه گذاشت...