شماره هارو، وارد گوشيش نكرده بود؛ چندتا از اون مهماشو، حفظ کرده بود تا يه موقع اگه گوشيش گم شد يا دست كسی افتاد، براش، دردسر درست نشه؛ اون روز، يه پيامكی می نويسه با اين متن: «من، مقداری جنس مرغوب دارم.» با گيرنده پيامك، چندتا پيام، رد و بدل می كنه؛ بعد اينكه روی قيمت، به توافق می رسن، قرار ملاقات می ذارن؛ فروشنده مواد مخدر، در محل قرار، توسط نیروهای پلیسی مبارزه با مواد مخدر، دستگير می شه...
شماره تلفن همراه يكی از مشتری های ثابت اون فروشنده مواد مخدر، با شماره يكی از كارمندان ارشد پليس، يه شماره، این ور اون ور بوده.