مدیرکل یه اداره ای بود؛ الآن، بازنشسته شده. می گفت: چایی هایی که آبدارچی برام می آورد، همیشه ولرم بودن! حتی وقتی همزمان برای من و مراجعه کنندگان چایی می آورد، می دیدم که چایی اونا داغه و چایی من ولرمه و زود خورده می شه. یه بار، به دفترم خواستم و ازش پرسیدم: قضیه چیه که چایی من همیشه ولرمه؟! گفت: من اتفاقاً می خواستم همین روزا این موضوع رو براتون روشن کنم؛ من کار خوبی پیدا کرده ام و می خوام تسویه حساب کنم و از اینجا برم؛ مــن استکان هایی رو که از سایـر همکاران جمع می کردم، ته مونده شونو می ریختم داخل لیوان شما و می آوردم براتون و این، به دلیل نفرتی بوده و هست که از شما و عملکرد شما داشته ام و دارم...
- خاطره یک مدیر دوران قبل از انقلاب جمهوری اسلامی ایران.