حَنسا
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

مترسک

سلام.

اول متن عربی، بعد ترجمه فارسی، بعد لطفا اگه نکته ای بود، کامنت لطفا.

شکرا

یک روز از مترسکی پرسیدم:(از اینکه در این دشت تنهایی، خسته نشدی؟)

گفت:(کار من ترساندن است و آنقدر لذت‌بخش است که با چیزی قابل قیاس نیست. مگر می‌شود راضی نباشم؟)

کمی فکر کردم و گفتم:(جواب خوبی بود. من هم مزه این لذت را زیر زبانم حس کردم.)

مترسک گفت :(فکر نکنم! طعم این لذت را فقط چون منی می‌چشد، هیبتی پر از کاه.)

از آنجا رفتم و ندانستم پاسخش تعریف از من بود یا تحقیر من!

یک سال گذشت و مترسک فیلسوفی بزرگ شد.

وقتی دوباره از کنارش رد شدم، دو کلاغ زیر کلاهش لانه می‌ساختند.

من فقط یه نقطه از خنساء کمتر دارم?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید