حَنسا
حَنسا
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

ولی الله

عثمان بن حنیف رو می‌شناسید؟
کارگزار حضرت علی (ع) بود در بصره. یه روز عثمان به مهمانی اشراف بصره میره. خبر به امام میرسه و امام نامه‌ای براش میفرسته. بخش‌هایی از این نامه در ادامه :

لَكِنْ هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای وَ یقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ
اما چه بعید است كه هوای نفسم بر من غلبه كند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالی كه شاید در حجاز یا یمامه كسی زندگی كند كه برای او امیدی به یك قرص نان نیست، و سیری شكم را به یاد نداشته باشد،

أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لاأُشَارِكُهُمْ فِی مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیشِ
آیا به این قناعت كنم كه به من امیر مؤمنان گفته شود، ولی در سختی‌های روزگار با آنان شریك نباشم، یا در تلخی‌های زندگی الگویشان محسوب نشوم

فَمَا خُلِقْتُ لِیشْغَلَنِی أَكْلُ الطَّیبَاتِ كَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یرَادُ بِهَا
آفریده نشدم تا خوردن غذاهای پاكیزه مرا سر گرم كند به مانند حیوان به آخور بسته كه همه اندیشه‌اش علف خوردن است، یا چهار پای رها شده كه كارش به هم زدن خاكروبه‌هاست، از علف‌های آن شكم را پر می‌كند، و از منظور صاحبش از سیر كردن او بی‌خبر می‌باشد

كَأَنِّی بِقَائِلِكُمْ یقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.
انگار گوینده‌ای از شما می‌گوید: اگر خوراك فرزند ابی طالب این است پس ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع می‌گردد بدانید درختان بیابانی چوبشان سخت‌تر، و درختان سرسبز پوستشان نازك‌تر، و گیاهان صحرایی آتششان قوی‌تر، و خاموشی آنها دیرتر است.

إِلَیكِ عَنِّی یا دُنْیا، فَحَبْلُكِ عَلَی غَارِبِكِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِكِ
ای دنیا، از من فاصله بگیر، كه مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت بیرون جستم، از دامهایت فرار كردم، و از رفتن در لغزشگاههایت دوری گزیدم.

أَینَ الْقُرُونُ الَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ؟ أَینَ الْأُمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ؟ فَهَا! هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِینُ ال‍لّحُودِ
كجایند گذشتگانی كه به بازیهایت آنان را فریفتی؟ كجایند ملّتهایی كه با زر و زیورت آنان را مغرور نمودی؟ اینك اینان گروگانهای قبور، و فرورفته در لابلای لحدهایند

وَ اللهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِیاً وَ قَالَباً حِسِّیاً لَأَقَمْتُ عَلَیكِ حُدُودَ اللهِ فِی عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِی وَ أُمَمٍ أَلْقَیتِهِمْ فِی الْمَهَاوِی وَ مُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَی التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ إِذْ لاوِرْدَ وَ لاصَدَرَ
به خدا قسم ای دنیا اگر موجودی قابل دیدن و جسمی سزاوار لمس بودی، حدود خدا را بر تو جاری می‌ساختم در رابطه با بندگانی كه به آرزوها فریبشان دادی، و ملتهایی كه در پرتگاه‌های هلاكت انداختی، و پادشاهانی كه تسلیم نابودی كردی و به سر چشمه‌های بلا وارد نمودی، به جایی كه در ورود و خروجش امنیت نباشد.

أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْیهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِیضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ یأْكُلُ عَلِی مِنْ زَادِهِ فَیهْجَعَ؟!
آیا به همان گونه كه حیوان چرنده شكمش را با چریدن پر كند و بخوابد، و رمه گوسپند كه از علف سیر می‌شود و به جانب خوابگاهش می‌رود، علی هم از توشه خود بخورد و بخوابد؟!

قَرَّتْ إِذاً عَینُهُ إِذَا اقْتَدَی بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِیمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِیةِ.
چشمش روشن كه پس از سالیانی دراز به چهارپایان رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا كند.

ترجمه از استاد انصاریان

غدیرعثمان بن حنیفاشرافیتامام علینهج البلاغه
من فقط یه نقطه از خنساء کمتر دارم?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید