داشتم قدم می زدم ، راه می رفتم
حسش اومد بنویسم همیشه چیزی که در ذهنم مرور میشه با نوشتن حس بهتری به من میده و می تونم تحلیلش کنم
البته من آدم درون گرایی هستم
ابتدا خواستم وبلاگ ایجاد کنم ولی یهو #ویرگول به ذهنم زد.
در این نوشته نمی خواستم هیچ چیزی پیش داوری کنه ، اینکه بقیه چه فکری می کنند
پس بلافاصه چیزی که به ذهنم اومد نوشتم تا همینجا چند خط شد
فکر کنم اولین درس ناخواسته بحث نوشتن و کنترل ذهن داده شد
خب بریم ببینم درونم چی میگه....
همیشه درونم چراغ روشن زندگیم در مسیرها بوده
خیلی وقت ها بیشتر بهش توجه کردم و خیلی وقت ها کمتر
در این زمان بیشتر از همیشه داره خودش را نشون میده
چون شرایط محیطی تغییر کرده و حس تنهایی دلپذیری حس میکنم
که این تنهایی من را با درونم نزدیک تر میکه
شاید سرم خلوت شده و همین موضع دلیل بر نماش ذهن و نوشتن در اینجاست که درسته
اینکه تصمیم گرفتم محیط خلوتی داشته باشم اونم یک پیغام درونی بود
اگه تا اینجا با من اومدی امیدوارم ناراحت نشده باشی و دلیل نوشتم درک کنید
این نوشتنه به من قدرت میده
در گذشته بهم داده ، از #شاهین_کلانتری یاد گرفتم
فکر میکنم ویرگول مکانی برای نوشتن روزهای آتی من خواهد بود
که خیلی مشخص نیست چی ...
ولی
جنس #توسعه_فردی خواهد داشت
اگه تا اینجا اومدی بهم فیدبک بده ، مرسی