دارم از وسط جر میخورم. شیطان به تحقیر انسانیتم نشسته. میکشند و کاری از من برنمیآید. عکس اتاق آرمیتا گراوند چه داستانهای عجیبی دارد. آن عکس قوری و میوهها مرا یاد بچگی خودم میاندازد. من هم بچگی عشق نقاشی بودم. آن زمان نهایتا یک بسته مداد رنگی ۱۲ تایی داشتم. ماشالا این بچه رنگ و روغن کار میکند و جنسش جور است. همه جور رنگی دارد.
من کشتارهای بزرگی را دیدهام. حداقل ۲ میلیون نفر در گولاگهای شوروی مردند. در آن سرما و شرایط ویرانگر. عدد واقعی کشتهها بسیار بیشتر است. تخمین میزنند در دوره مخوف استالین حدود ۲۰ میلیون نفر کشته شدند. استالین در ۲ سال چیزی حدود ۲ تا ۱۰ میلیون اوکراینی را کشت! چون کشتار به خاطر قحطی بود و اطلاعات کمی به بیرون درز کرد، دامنه این تخمین اینقدر پراکنده است. آن سالها رسانهها به شدت محدود بودند. معدود خبرنگارانی هم که با صحنهسازی این روایت را منعکس کردند جاسوس و خدمتگزار استالین بودند. آن زمان بهتر نبود؟
نسلکشی اسرائیل اولین نسلکشی جهان نیست، ولی اولین بار است که مردم جهان محکومند به تماشای زنده و لحظه به لحظهی وحشت و ظلم. من نه توان تغییر اوضاع رو داریم، نه توان تماشا نکردن جنایت را. همسرم اصلا به این اخبار بها نمیدهد. من هم نمیخواهم روحش آشفته و ناراحت شوم. برای همین یک چشمم اشک است و چشم دیگر محبت. با شوخیهای آبکی میخندانمش.
ضربه دردناک را یکی از اقوام زد.
طرف سال تا سال سراغ من را نمیگیرد که مردهای زندهای سرش گرم مطالعات و کسب و کار است. در اینستاگرام پیام فرستاده: «باید [از صحنه روزگار] محو شوند، من بودم میگذاشتمشان در اجاق زنده زنده میسوزاندمشان.» بعد هم اضافه کرده: «تو نمیتوانی ژست آزادیخواهی بگیری، ندیدم جنایات حماس را محکوم کنی.» نهایتا هم یکی دو تا عکس از کودکان سوخته فرستاده که یحتمل دستپخت حماس در ۷ اکتبر باشد.
میگویم یحتمل نه این که طرفدار حماس باشم، نه! چون خبرهای کذب در رسانه زیاد است. به قول ترامپ، Fake news is everywhere.
اصل پیام فامیلمان تندتر بود، بله ازین هم تندتر! اما بعد پاکش کرد. واقعا درک نمیکنم چرا یکی از اقوام ما از جنایت حمایت کند؟ حرفش روحم را تکان داد. آقای دکتر، پسادکتری دانشگاه تهران، برنامهنویس درجه یک، مهربان، انساندوست، منظم، منضبط، منطقی، معقول، با آن خانواده درجه یک. ازین حجم نژادپرستی و قساوت متحیرم.
دردم گرفت که جواب تلفن احوالپرسی نمیدهد آن وقت برای حمایت از کشتار اسرائیل پیام میدهد. خشم و نفرت تا چه اندازه میتواند قوی و محرک باشند.
با رسانه حامل این اخبار چه کنم؟
برای این خودشناسی جدید من قدردان رسانهام. این عکسها، خبرها و پیامها کمکم کرده نگاهم به زندگی واقعیتر شود. من بیش از قبل نزدیکی مرگ و قساوت را حس میکنم. آن روی دیگر سکه زیباییست. عکس اتاق آرمیتا بینظیر است. یا آن مادر ساکن غزه که پریروز موفق شد وسط جنگ و بمبارانهای ممتد، برای دخترش جشن تولد ۵ سالگی بگیرد و خوشحالش کند. دیروز به معنای واقعی کلمه آن قطعه از زمین جهنم بود. تولدی در دل جهنم! منظورم از جهنم ویرانی، ضجر، قحطی، مرگ و آتش است. فسفر سفید که مجهزترین ارتش خاورمیانه برای مردم غزه استفاده میکند تا آخرین ذره بدن را میسوزاند. آمریکا هم در فلوجه استفاده کرد. در لابلای این مصیبتی که از آسمان و زمین میبارد، آن مادر نگرانی تولد بچه ۵ ساله بود. مادر چه جور موجودیست؟ لبخند روی صورت آن دختر از همه چیز زیباتر است.
امروز خبر آمد که مادر در جریان بمبارانهای دیشب جان باخت.
زندگی میگوید: اما باز باید زیست، باید زیست، باید زیست.
منبع عکس: روزنامه اطلاعات
Finally managed to do a “birthday party” for my daughter despite everything. Her happiness was worth the world. (tweet)