چند ماهی است مامان علاوه بر معلمی سهامداری هم میکند. بیسی میلیونی در بورس گذاشته و با همکارانش در مورد خرید سهم و اصول معاملاتی مشورت میکند. چند بار گفتم: «مامانجان این ده پانزده سهم را بفروش یکی دو سه سهم حسابی بخر.» مامان یک حرف میزند: «من در حال یادگیری هستم.»
کلا مامان زیاد از ما سیگنال نمیگیرد. با دوستان و بقیه معلمها صحبت میکنند و نهایتا چیزی میخرند و میفروشند. بنظرم این همان لذتی است که جامعه ما کم داشت: مدیریت سرمایه و منابع. مامان مثل همه زنهای ایرانی از قدیم برای روز مبادا طلا میخرید. این همه مدیریت منابعمان بود. گاهی هم زمین بخر فروش میکردند. اما همیشه طلا و زمین جواب نیست. هر آدمی به حکم هوش و کنجکاوی در پی بازارهای پرسودتر میگردد. این شد که مامان و دوستانش هشت نه ماهی است پا به میدان بورس گذاشتهاند.
بعد از چند ماه معامله و سودی به هم زدن مامان امروز سیگنال داد. به پسرداییم توصیه کرد: «هرچی تونستی توی منفی ۵ بخر؛ هر جور شده تو مثبت ۵ بفروش.» اول خندیدم که با این حرف همه حساب کتابهای معاملاتی بهم میریزد. خودش هم میداند حرف پادرهوایی است اما میزند تا خودی نشان بدهد. مثل ترامپ که میگوید مایع شوینده را بخورید تا به کرونا مبتلا نشوید. البته حرف مامان به مراتب منطقیتر است.
جداً چه شده که مامانم با فوقلیسانس جامعهشناسی، کلی تجربه معلمی و دانش به چنین توصیههای جذاب و شگفتانگیزی میرسد؟
وقتی تب بورس داغ است و بچههای دبیرستان از بورس حرف میزنند قطعا معلمشان نباید عقب بماند. پس مامان برای رقابت وارد بورس شده. مثل مریم عمه فخری که برای رقابت با خواهر شوهرش تا فوقلیسانس خواند و حالا دارد برای دکتری آماده میشود.
یادم میآید سالهای قبل که قیمتها بالا میرفت عزا میگرفتیم و ذهنمان مشغول میشد. حالا با سیاستهای جذاب مامان و به لطف تلاش دولت، مردم چرتکه برمیدارند حساب کتاب میکنند. بورس محفلی برای دورهمی معلمها شده. علت دیگر ورود مامان به بورس ارتباطات اجتماعی است. بورس موضوعی میشود برای ارتباط با شوهر، بچههای مدرسه و همکار. من از این که غر نمیزنند و متفقالقول دارند راهی برای بهتر شدن وضعشان میکنند راضیام. به قول مولونا «دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی».
اتفاقات این روزها روی دور تند است! چه کسی فکر میکرد معلم از خانه با دامن گلگلی و مقنعه سیاه به بچهها آنلاین درس بدهند و همزمان در بورس معامله کنند؟ به نظرم در این شرایط چندان هم بد نیست؛ آدم اگر بخواهد فقط به تورم یا کرونا فکر کند دیوانه میشود. گاهی باید با جدیترین اتفاقات شوخی کرد. با تورم شوخی کرد؛ با خرید و فروش، با آینده، با زندگی شوخی کرد. به قول مامان نگران نباشید چون «ما در حال یادگیری هستم.»
در نهایت توجهتون جلب میکنم به این حس قشنگ: