حسن بحرینی فرد
حسن بحرینی فرد
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

تمنا


رفتم ز کویت ای یار تا بیشتر بخوابی

روحت چنان جماد است وز او نشد جوابی

ای که چو سنگ سختی در دست سنگ تراشان

ار دیدنم بخواهی بر تن مکن حجابی

فردا اگر ندیدی ما را میان دوستان

بر کوی ما نشینی با کاسه گدایی

ای روی تو شرابی در روز تشنه کامی

رفع عطش زما کن گر طالب ثوابی

گفتم صبا رساند اخبار ما به گوشت

گوشت به زنگ باشد تا بشنوی صدایی

هر روز وشب حسن را با روی زرد بینی

تا که شبی بیاید از سوی تو ندایی

حسن بحرینی فرد(ایلیا)

http://hassanbf.blogfa.com/

شعر عاشقانهغزلعاشقانهتمناایلیا
دانشجو معلم/کمی شاعر✍/عاشق کاوش و تحقیق ??
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید