چشمم به در است خشک صبا زان سفر آید
شاید که ز طاووس فلک یک خبر آید
صد یوسف مصری به برش همچو غلامی
ای کاش ببینم که نگارم به در آید
مشکل بود از لمس نگاهش نشوی مست
هم پخته و هم خام رهش در به در آید
ای کاش حسن یک نظرش بیند و میرد
ورنه به چه کارش دو سه روز دگر آید
هر بار ز هجران شما قصه نمودم
بعدش به خدا محفل چشمان تر آید
هر لحظه ما منتظران بی پدری بود
دنیا به خدا منتظر است آن پدر آید
حسن بحرینی فرد (ایلیا)
http://hassanbf.blogfa.com/