به نام خدا
موضوع انشا: بارانه عاشقی
بارون ک میباره بعضی ها دلشون میگیره..خیلی ها شاعر میشن..خیلیا بی هوا دلتنگ ادم هایی میشن که دیگه نیستن
تازه یادشون میوفته که احساسات ، یه حس پاک و زلال ، که لا به لای افکاره مادی و تکراری گم و فراموش شده..:)!
وقتی بارون میباره دیگه مردم خودشونو برای چیز های بی ارزش معطل نمیکنن
حتی جلوی زیبا ترین ویترین های مجلل ترین پاساژ ها هم خالی میمونه..
هرکیو میبینی با عجله ب سمته مقصد حرکت میکنه..
یعنی بارون باعث میشه ادم ها مقصدشونو فدای زرقو برق ها نکنه..
سواره ها ، و ماشین های مسافر بری هم وقتی بارون میباره بیشتر از قبل دلشون برای پیاده ها میسوزه و اونارو سوار میکنن
بارون که میباره مردم مهربون تر ، و صمیمی تر از قبل میشن
بارون مثل خاطره های مرده ای از چشم اسمون پایین میریزه
بارون که میزنه ، بعضی ها ساعت ها تنهای همه ی شهر رو زیر پاهای خسته ای میزارن که یه روز جوون و سالم بود
ادم های 30 ساله با قلب و روح های 90 ساله..تن بی روحی از جنس زجر و تحمل رو تو تموم شهر با خودشون میکشن..
کی از درون ادم ها خبر داره؟
هیچکس از تنه داغون دختر عاشقی که روز ها و ماه ها از کسی که دوستش داره ولی ازش دوره خبر نداره
دختری که شب ها بارونه یک شهر رو از چشاش جاری میکنه!