ویرگول
ورودثبت نام
hasti
hasti
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

قلب و روح های 90 ساله..

به نام خدا


موضوع انشا: بارانه عاشقی


بارون ک میباره بعضی ها دلشون میگیره..خیلی ها شاعر میشن..خیلیا بی هوا دلتنگ ادم هایی میشن که دیگه نیستن

تازه یادشون میوفته که احساسات ، یه حس پاک و زلال ، که لا به لای افکاره مادی و تکراری گم و فراموش شده..:)!

وقتی بارون میباره دیگه مردم خودشونو برای چیز های بی ارزش معطل نمیکنن

حتی جلوی زیبا ترین ویترین های مجلل ترین پاساژ ها هم خالی میمونه..

هرکیو میبینی با عجله ب سمته مقصد حرکت میکنه..

یعنی بارون باعث میشه ادم ها مقصدشونو فدای زرقو برق ها نکنه..

سواره ها ، و ماشین های مسافر بری هم وقتی بارون میباره بیشتر از قبل دلشون برای پیاده ها میسوزه و اونارو سوار میکنن

بارون که میباره مردم مهربون تر ، و صمیمی تر از قبل میشن

بارون که میباره میشه عدالت رو تو قطره قطره های ریزش دید ، چون هر قطره مساوی در همه محوطه شهر ریخته میشه

بارون مثل خاطره های مرده ای از چشم اسمون پایین میریزه

بارون که میزنه ، بعضی ها ساعت ها تنهای همه ی شهر رو زیر پاهای خسته ای میزارن که یه روز جوون و سالم بود

ادم های 30 ساله با قلب و روح های 90 ساله..تن بی روحی از جنس زجر و تحمل رو تو تموم شهر با خودشون میکشن..

کی از درون ادم ها خبر داره؟

هیچکس از تنه داغون دختر عاشقی که روز ها و ماه ها از کسی که دوستش داره ولی ازش دوره خبر نداره

دختری که شب ها بارونه یک شهر رو از چشاش جاری میکنه!

:)
:)
بر سرِ تربتِ من با مِی و مُطرب بنشین تا به بویت ز لحد رقص کُنان برخیزم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید