تا قبل از دیدن نقدهای فیلم متوجه تعداد خوبی از سکانسها نشده بودم اما خب سعی میکنم تفکر اولیه دلی خودم رو بنویسم.
فیلم واقعی بود. در ژانر عاشقانه معمولا فیلمها حول محور آدمهایی با سن کم و دنبال تجربه هستند ولی این فیلم غم رو نشون میده؛ غم پیری و تنهاییش، غم زندگی بدون هیجان، غم ترس از تنهایی مردن، غم اینکه کل زندگیت رو صرف بچه و خونه زندگیت میکنی و تهش چیزی برات نمیمونه.
ولی خب این فیلم اشارههایی هم داشت مثل اشاره به گشت ارشاد و حرفای راننده تاکسی گلهمند که خب به نظر میرسید برای جنجال بود.
بخش دوم فیلم که انتقادها هم ازش کم نبود نحوه آشنایی دو نفر بود؛ دنبال یار گشتن در پارک نونوایی و غیره که البته همه اینها از نظر من واقعیت رو نشون میداد واقعیت اینکه در آن سن و سال با آدم جدید آشنا شدن خیلی سخته چون جایی نیست که آدم جدید ببینیم نه سرکار میریم نه مهمونی و نه هرگونه برنامه اجتماعی.
در نهایت این فیلم یک تابوشکن بود نه صرفا در مرزهای ایران بلکه درکل جهان چرا که زندگی سالمندی چیزی است که آدمها یا به آن اهمیت نمیدهند یا از آن فراری هستند.