-خیلی خب.اینو توی گوشتون فرو کنید.
این کشور متعلق به همه ماست.اگه قرار نیست ازش محافظت کنید…
بفرمایید.درب خروج همین بغله.
ما قراره تا ابد باهاش باشیم.چیزیه که ما ساختیمش،پس براش جونمونو هم میدیم.
و اگه کسی خیانت کنه،تنبیه بدی در انتظارشه.
درود بر لمنبرگ.
_اما من این کشور رو ساختم!
+قبول دارم!ولی بقیه میگن تو بصورت خودرای رئیس جمهور شدی.
_اما من رئیس جمهور خوبی بودم...من برای این کشور تلاش کردم...
+ما باید انتخابات برگزار کنیم و گرنه تعداد اعتراضات بیشترم میشه.
_اما اگه ما رای نیاریم چی؟
-اون مارو بیرون کرد.
+...
-از کشور خودمون.
+آره.میدونم ویلبر.
-لمنبرگ ما رو ازمون گرفت.
+باید چیکار کنیم؟
-صبر کن تامی...دارم فکر میکنم.
+اونا آدمهای خیلی بد و وحشتناکین.
-...دقیقا!آفرین تامی.همینه.
+چی همینه؟
-جواب.
+یعنی چی؟
-اگه برای آدمهای خوب همچین اتفاقی میفته...نظرت چیه که آدمهای بدی بشیم؟میتونیم نابودشون کنیم...
+فکر نمیکردم که انقدر راحت باشه.حتی نیاز به فشار دادن دکمه انفجار هم نبود.
-معمولا همینجوره.اگه رئیسشون رو بکشی کلک بقیه هم کنده میشه.
+ویلبر؟
-بله؟
+ناراحت نیستی ازین که بهت گفتن دیگه لیاقت رئیس جمهور بودن رو نداری؟
-خب...نا عادلانه بود.من هیچی رو برای خودم نمیخواستم.اون کشور مال من بود...من کار بدی نکرده بودم.
+میفهمم.
-میدونم که میفهمی.تو همیشه دستیار وفاداری بودی.
+مفتخرم:)
-ای کاش برای برگردوندنش به من یه راهی وجود داشت.
+اینجا کشور توئم هست،فقط تو دیگه رئیس جمهور نیستی.
-ولی این کافی نیست.
-من دیگه لمنبرگم رو ندارم؟که اینطور...من اون کسی هستم که اینجا رو تاسیس کرد.من رئیس جمهور خوبی بودم.اومدن استعمار گر ها تقصیر من نیست!فکر میکردم با پس گرفتنش همه چیز درست میشه،اما اشتباه میکردم.اینجا مال منه.اگه من قرار نیست داشته باشمش...هیچکس دیگه ای هم نباید داشته باشدش.تا اونجایی که یادم میاد هنوز دکمه انفجار سر جاشه...
??????????و بقیه ماجرا اینطور شد...
خراب کردن چیزی که خودت ساختی سخته...
پ.ن:با تشکر از ساکنین لمنبرگ و تبریک برای فیس ریویال دریم