ZACK
ZACK
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

فقط چندسال نوری دورتر(بخش یک)

آخرین حرفهایی که بهم زدیم رو کاملا شفاف و واضح به خاطر می آرم:

-آره!میری اونجا و همه‌ی آدم فضایی هارو با تفنگت میکشی!

+من تفنگ نمیبرم فضا!

-قاچاقی چی؟

+ها؟!!

-‌پس اگه توی سیاره‌هه موجود فضایی بود چیکار میکنی؟

+من با اونا دوست میشم.

من با اونا دوست میشم.

اگه با یکیشون انقدر دوست بشی که منو یادت بره چی؟


فراموشم کردی؟

واقعا؟

اما تو که گفتی تا ابد پیشت میمونم؟

گفتی بعد از اتمام اکتشاف برمیگردم پیشت؟

پس چرا؟

پس چرا الان هیچ اثری ازت نیست؟


پیدات میکنم.

تو مال منی.

مهم نیست از لحاظ فیزیکی چقدر دوری

من به همون اندازه بهت نزدیکم

حتی اگه چند سال نوری ازم دور باشی

فقط چندسال نوری دورتری

بهت که گفتم

پیدات میکنم.


تو همونجایی.

بین ستاره ها

بین کهکشان ها

بین تمام اون نور های کوچولوی توی آسمون

پس من برات دست تکون میدم

چون تو اونجایی

میدونم که هستی

با اینکه یه ماه از اعلام مفقود شدنت گذشته

تو مفقود نشدی

تو فقط نیاز داری یکی کمکت کنه.


لپ تاپ رو دوباره باز ميكنم

آنتن هنوز از شب قبل نصبه

هدفون رو ميزنم

به دنبال نشانه اى از امواج روى صفحه لپ تاپ

به دنبال صدايى كه خبر از زنده بودن كسى توى فضا باشه

دم دستگاهش خيلى گرون بود

اما تو گرون تر بودى

از دستت نميدم

امواج:0
ادامه میدم

امواج:0

نمیتونم تسلیم بشم

امواج:0

نه...

امواج:0

لعنت

امواج:0...


سر اونا فریاد میزنم

روی میز میکوبم

نعره میکشم

چون اونا نمیفهمن

مفقود شدن معنایی نداره

تو

زنده

ای

پافشاری میکنم

آره!بخاطر تو

میفهمن

بهشون ثابت میکنم

فقط به لپ تاپم نیاز دارم

و دم و دستگاهی که تو صد برابرشون می ارزی...

سال نوریفضاداستانگمشدهکهکشان
خشونت هرگز جواب نیست.خشونت سواله،و جواب بله اس.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید