نوشتن از گودی(gowdi) آسان نیست. که اولش فکر می کردم gudi است و حالا فکر می کنم باید گوری باشد.
نمی شود گفت داستان، داستانِ سوبهاش است یا اوایان یا بِلا یا گوری.
اگر بخواهم فرمالیته خلاصه داستان را بگویم، در حق شخصیت هایش اجهاف می شود.
شخصیت هایی که فقط اسم نیستند، بلکه مسیرهای مختلف زندگی ند.
شخصیت هایی که حامل زاویه دیدِ متفاوت و تجربه های عجیب.. و درد..تنهایی ند... .
اینکه اگر زنی باشی که نخواهی برای یک بچه ی ناخواسته مادری کنی یا خودت را بیشتر از بچه ات دوست داشته باشی، مجازاتت چیست(!)
اینکه اگر مردی خانواده اش را فدای حزب و سیاست کند، چه می شود و اگر نمی کرد چه چیزهایی نصیبش
می شد؟
اینکه پدر و مادری که هیچ معنایی برای زندگی نیافته اند جز فرزندانشان، اگر از آنها دور بمانند چه خواهد شد؟
مدتی همراهِ این کتاب در هند زندگی کردم، در تالی گانج.
در تقابل فرهنگ شرقی و غربی، در جنبش کمونیستی، در مهاجرت، در عشقِ قانون شکن، در شکسته شدن کلیشه ی مادری کردن.
پا به پایشان دردِ تنهایی کشیدم و دلتنگ وطن شدم.
در کنارشان سفر کردم و عاشق شدم.
لذت بردم از چیزهای نچشیده.... و چه خوب بود این کتاب.