هدیه نجفی
هدیه نجفی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

نامه سوم: احوال این روزها


سلام رفیق؛

نامه سوم را با تاخیر برایت می نویسم.

نمی دانم از نامه قبلی دقیقا چه مدت گذشته است اما در تمام این مدت زندگی برای من در عین یکنواختی بسیار بی ثبات و ناپایدار بوده است.

راستش اولین بار است که کاری را نیمه رها نکرده ام. اولین بار است که تصمیم گرفته ام رها نکنم، نگه دارم و تا تهش بروم.

مدام ناامید می‌ شوم، شک می کنم. امروز با انگیزه ام و فردا متنفر و بیزار. درونم مثل هوای بهار سرد و گرم می‌ شود.

اما من پرونده های باز زیادی توی ذهنم دارم و فکر می‌ کنم به اندازه کافی کار های ناتمام داشته باشم که نخواهم کار ناتمام دیگری را به این لیست اضافه کنم.

از طرفی فکر می‌ کنم ما آدم ها در هر موقعیتی کاری را انجام داده ایم که فکر می کردیم درست ترین تصمیم است. اگر چه اغلب، بعد ها به این نتیجه رسیده ایم که تصمیم های بهتری هم می‌ توانستیم بگیریم.

دستاورد خوب این روز ها برای من این بوده است که آرام تر شده ام. کمتر هیجان زده می شوم، کمتر رنجیده ام و کمتر رنجانده ام و به طور کلی با دنیا و زندگی در صلح بیشتری هستم. فهمیدم طلبکار بودن دردی را دوا نمی کند. گاهی با زندگی کنار می آیم تا او هم با من کنار بیاید.

راستی از این که برایم نامه نوشتی عمیقا خوشحال شدم. گفته بودی نگاهم به زندگی را دوست داری. گفته بودی یک خواهرزاده کوچک داری که مدام سوالات عجیب می پرسد.

این سوالات عجیب را این روز ها من هم از خودم می پرسم.

خدایی وجود دارد؟ وجود ندارد؟

می بیند که من چقدر از ته دل خواسته و تلاش کرده ام برای خیلی چیز ها؟

رفیق از تو چه پنهان که بعضی وقت ها از شدت استیصال دلم می‌ خواسته که روی زمین بنشینم و فریاد بزنم و گریه کنم. اما دانسته ام که دنیا لجباز تر از این حرف هاست و صدایم به گوش کسی نمی رسد. خودم را نگه داشته ام و ادامه داده ام.

حداقل خوبی اش این بوده که می دانستم بقیه آدم ها هم مثل من اند. به همین خاطر برای جلو گیری از متلاشی شدن، بیشتر در آغوش گرفته ام و بیشتر بخشیده ام و بیشتر درک کرده ام.

باید بروم؛ باز برایت نامه می نویسم.

دوستدار تو: هدیه.



نامهنویسندگییادداشت روزانه
همواره در جستجو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید