1) پایانبندیِ ضمنی این اندیشه در انتهای جمله ارائه شده است: «ابرهای خطا به دست میآید».
2) امر مطلق [1] معادل «آنچه در حقیقت است» و «آنچه را در خود است» است، به عبارتی دیگر، آنچه ما از آن مستقلاً شناخت حاصل میکنیم. تا اینجا پیش فرض هگلیِ خاصی وجود ندارد، اما نه تنها به طور غیرمستقیم به «شیء فینفسه» کانت اشاره دارد بلکه به این ایده که «شناخت» [2] ما یا تجهیزات شناختی ما کارافزار [3] یا واسطه [4] است، اشاره میکند (1). اگر شناخت یک کارافزار یا واسطه است، معقول است کنجکاو شویم آیا [این کارافزار یا واسطه] بصیرت [5] ما را از امر مطلق تحریف میکند یا خیر؛ اما اجتنابناپذیر بودن آن را نتیجه نگیریم. هنگامی که این کارافزار یا واسطه بر ابژه بکار گرفته میشود الزاماً ابژه را دگرگون یا تحریف نمیکند. برای نمونه، عینک دید ما را تحریف نمیکند بلکه آن را تقویت میکند. با این حال، نمیتوانیم بدانیم که چنین تحریفی رخ داده است یا خیر؛ زیرا نمیتوانیم تجهیزات شناختیمان را حذف کنیم و یافتههای این تجهیزات را با ابژهای «آنگونه که نزد خود است» بسنجیم. فرضیه کارافزار و فرضیه واسطه ممکن است به ترتیب با دیدگاه کانت که قوه فاهمه [6] به عنوان یک قوه فعال مفاهیم را بر ورودی حسی اعمال میکند و [قوه فاهمه] به عنوان یک قوه منفعل که ورودی حسی را از طریق رسانههای [7] فضا و زمان دریافت میکند، مطابقت داشته باشد. اما این تمایز در اینجا اهمیت ناچیزی دارد. در هر دو مورد، نگرانی (یا عقیده [8]) این است که شناخت واقعیت را تحریف میکند؛ همچون دوربینی که تصاویر تحریفشده تولید میکند.
ایده دستیابی به امر مطلق از طریق حذف تحریف از یافتهها توسط خود کانت ارائه نگردید بلکه یوهان هاینریش لمبرت [9] بود که در کتاب «ارگنون جدید» [10] یا «اندیشههایی در باب بررسی و تعیینِ حقیقت و تمیز آن از خطا و توهم (1764)» (2) آن را ارائه کرد. هدف لمبرت در قسمت «پدیدارشناسی» [11] کتابش «پرهیز از ظاهر [فریبنده] (Schein) [12] برای نفوذ به حقیقت» بود (3). نورشناسی قوانین چشمانداز را کشف میکند و ما را قادر میسازد که ماهیت چیزی را از ظاهر بصری [13] آن تعیین کنیم. این رویه را میتوان بر ظواهر دیگر تعمیم داد: حسی، روانی، اخلاقی و «امر احتمالی». پدیدارشناسی یک «نورشناسیِ استعلایی» است که «چشم انداز استعلایی» را کشف میکند که به وسیله آن هر ظاهر [فریبنده] به حقیقت مرتبط است؛ بنابراین [پدیدارشناسی] ما را قادر میسازد تا حقیقت را از ظاهر [فریبنده] تعیین کنیم و به یک نظام کاملی از «شناختی علمی» دست یابیم. هگل ایراد میگیرد که ما نمیتوانیم تحریف – سهم کارافزار یا واسطه – را بدون حذف شناخت، بزدایم. پروبلوماتیک این است. کاستن ذهنیِ تحریفهای چشم اندازی از نقاشیها و عکسها آسان است. اما ما قادر به این کار هستیم فقط به این دلیل که به طور کلی دسترسی مستقیم به ابژهها داریم و میتوانیم ابژه را با تصاویرش بسنجیم. اگر شناخت ما منجر به تحریفی سراسری شود پس نمیتوانیم «تصورات» [14] خود را با خود ابژهها آنگونه که هستند، بسنجیم تا قوانینِ «انکسار» آن را کشف کنیم و اجازه هرگونه تحریفی بدهیم.
تصحیح تحریفی در شناخت ما همچنین مستلزم این است که ما دیدِ تحریفنشدهای از «تصور» تحریفشدهی امر مطلق داریم و میتوان اندیشهای تحریفنشدهای - برای مثل در نظر بگیریم که امر مطلق زمانی-مکانی نیست - را شکل دهیم حتی اگر تصورات ما امر مطلق را آنگونه به تصویر بکشد. دانش [15] ما از تصورات و از اندیشههایمان باید عاری از تحریف باشند. اما چرا چنین باید باشد اگر از جهات دیگر شناخت ما غیر قابل اعتماد است؟ این مسئله با ادعای هگل در بند 74 که «تمایزی بین خود ما و این شناخت را پیش فرض میگیرد» ارتباط دارد.
افزودههای مترجم:
(1) هگل در مقدمه دائرهالمعارف علوم فلسفی در بند 10 مینویسد: کانت به ما میگوید باید قبل از بکارگیری کارافزار، با آن آشنا شویم؛ زیرا شاید کارافزار ناکافی [16] باشد و تمام زحمت ما به بیهوده رود.
(2) نامگذاری کتاب «ارگنون جدید» توسط لمبرت به پیروی از «ارگنون» ارسطو بود. وی مطالعاتی در قواعد برای تمیز دادن ظواهر سابجکتیو و ابژکتیو انجام داد که با آثارش در نورشناسی ارتباط دارد. در این اثر است که برای نخستین بار واژه پدیدارشناسی استفاده شده است که مشتمل بر قیاسهای گوناگونی است. در سال 1765 لمبرت نامهنگاری به کانت را آغاز کرد و کانت قصد داشت که نقد عقل محض را به لمبرت اهدا کند، اما نقد عقل محض بعد از مرگ لمبرت منتشر شد.
(3) لمبرت چهار ملاحظه زیر را بیان میکند:
1) آیا فهم [17] انسان توانایی دارد در مسیر حقیقت بدون سکندرهای بسیار گام بردارد؟ 2) آیا خودِ حقیقت به اندازه کافی قابلشناسایی [18] نیست که به سادگی با خطا اشتباه گرفته نشود؟ 3) آیا زبان آنگونه که بر حقیقت جامه میپوشاند، آن را بیش از پیش از طریق سوءفهم، عدم اطمینان و ابهام غیرقابلشناسایی [19] و شکبرانگیز میسازد؟ 4) آیا فهم به خود اجازه میدهد توسط ظاهر [20] کور گردد بدون آنکه هیچوقت بتواند به حقیقت نفوذ کند؟
و سپس چهار علم را برای استفاده انسان به جهت شناسایی آگاهانه حقیقت آنگونه که صادق، حاضر و قابل تمیز از خطا و توهم باشد را ارائه میدهد. وی برای پرسش اول علم دیانالوژی، پرسش دوم، علم التیولوژی، پرسش سوم، علم نشانهشناسی و برای پرسش چهارم، علم پدیدارشناسی را پیشنهاد میدهد:
در آخر، پدیدارشناسی، یا نظریهی ظاهر، علم چهارم است و هدف آن تشخیص ظاهر است و وسیله [21] لازم برای پرهیز یا زدودن [22] آن برای رسیدن به حقیقت را نشان دهد. واضح است که این چهار علم کارافزارها یا ابزارهای بسیاریاند که فهم انسان باید برای کاوش و بررسی حقیقت استفاده کند. واژه ارگنون دقیقا به همین معناست؛ و ارسطو و بیکن از ارگنون استفاده کردند تا آثارشان را با قصدی یکسان بنگارند.
احتمالاً ریشه تمایل لمبرت بر «پرهیز» یا «زدودن» ظاهر [فریبنده] از یافتههای تجهیزات شناختی به علت کار و آثار علمی وی در رشتههای نورشناسی به ویژه فتومتری دارد.
[1] The absolute
[2] Cognition
[3] Instrument
[4] Medium
[5] Vision
[6] Understanding
[7] Media
[8] Conviction
[9] Johann Heinrich Lambert
ریاضیدان، فیزیکدادن، ستارهشناس و فیلسوف اهل سوئیس بود که با کانت ارتباط داشت
[10] New Organon
[11] Phänomenologie
[12] Semblance
مایکل اینوود Schein را به semblance ترجمه کرده است که یکی از معنای نامتداول آن است. در زبان انگلیسی semblance معمولاً دلالت بر ظاهر یا شباهت فریبنده یا ساختگی دارد؛ تو گویی در semblance چیزها آنگونه که به نظر می آیند واقعاً نیستند و اغلباً از semblance برای ظاهری دروغین و شباهتی مبهم استفاده میشود. مترجم برای تمیز قائل شدن بین semblance و appearance، آن را به "ظاهر [فریبنده]" ترجمه کرده است با این حال میتوان از واژه تظاهر یا همانندی نیز برای آن استفاده کرد.
[13] Visual appearance
[14] Representations
[15] Knowledge
[16] unzureichend
[17] Verstände
[18] kenntlich
[19] unkenntlicher
[20] Schein
[21] die Mittel
[22] vermeiden