اگر شناخت ما کاملاً غیر قابل اعتماد است پس باور ما مبنی بر غیر قابل اعتماد بودن آن [شناخت] نیز غیر قابل اعتماد است چرا که این باور خود محصول آن است (1). شکاکیتی که هگل به آن هجوم میبرد، مفروضاتِ جدلآمیزی دارد:
اول، «تصورات» از شناخت همچون یک کارافزار یا واسطه یگانه روش یا راه بدیهی برای نگریستن به شناخت نیستند. دوم، این تصورات مستلزم آن است که من از شناختام متمایز هستم؛ همچون عکاسی که از دوربین و تصاویر متمایز است. سوم، شناخت از امر مطلق جدا است؛ همچون دوربین و تصاویر که از ابژههای تصویربرداری شده متمایز هستند.
هگل صراحتاً تنها مورد سوم را نقد میکند. منظور هگل ممکن است این باشد: از آنجایی که شناختْ «واقعی» [1] است (مانند تمام چیزهای دیگر)، باید شاخهای از امر مطلق باشد. این بدان معنا نیست که شناخت حقیقی [2] یا راستین [3] است. اگر هگل خلاف این را پیشنهاد میدهد، شاید از ابهام [واژههای] «حقیقی» (wahr) و «حقیقتمند» [4] (wahrhaft)، که میتوانند به معنای «واقعی/اصیل» و همچنین [به معنای] «راستین/صحیح» باشند، بهره میگیرد؛ آنگونه که در جمله «او حقیقتاً باور دارد زمین صاف است» آشکار است (2). توهمات و خطاها، تا جایی که واقعی هستند، خود نیز شاخههایی از امر مطلقاند اما این [واقعی بودن] آنها را راستین و صحیح نمیسازد.
افزودههای مترجم:
(1) اینوود از خواننده میخواهد این جمله را با بند 116 از کتاب «کاوشی در خصوص فهم بشری» هیوم مقایسه کند: در بند 116 هیوم 1) «باور به الهویت و خداناباوری»، «شخص شکاک و شکاکیت»، «شک دکارتی» و «شکاکیت میانهرو» را مورد بررسی قرار میدهد.
(2) دو واژه wahr و wahrhaft را میتوان به گونهای ترجمه کرد که معنای «حقیقی» و «حقیقتمند» بدهند اما این دو واژه معنای «راستین بودن» و «صحیح بودن» نیز میدهند. مثال «او حقیقتاً باور دارد زمین صاف است» این دوگانگی معنا را نشان میدهد. عبارتِ «او حقیقتاً باور دارد» میتواند دو معنا داشته باشد: 1) او «حقیقتمندانه» باور دارد (نشان از باوری عمیق و خالص) یا 2) باور او «حقیقی» است (نشان از درست بودن باور).
[1] Real
[2] True
[3] Veridical
[4] Genuine