انسانها فکر می کنند اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگر زندگی می کنند، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود. فکر می کنند می توانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی نقص.
اما حقیقت ندارد...
اگر ما جسارت طوری دیگر زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم، اگر آدمِ ساختن بودیم، از همین جای زندگیمان به بعد را می ساختیم...
(آنتوان دوسنت اگزوپری)
نزدیک به یک ساله که توی قسمتی از دفتر یادداشتم و تو لیست کارهای شخصی که قراره برای خودم انجام بدم یه وظیفه همچنان باز مونده بود با این عنوان:
"انتخاب ساز"
امروز تصمیم گرفتم این کار رو انجام بدم و خط بکشم تا از لیست کارهام خارج بشه، نگو که این دو کلمه قرار بود امروز درسی به من بده.
داستان بر میگرده به ماه ها قبل که تصمیم گرفتم برای اینکه از روزمرگی های زندگی یه کمی فاصله بگیرم و زمانی رو به خودم اختصاص بدم، یه چالش جدید برای خودم ایجاد کنم و فاصله ام رو با خودم کمتر کنم و هزار تا دلیل دیگه ای که معمولا ما مردم برای آموزش موسیقی همیشه میاریم، سازی رو انتخاب کنم و چند ساعت در هفته خودم رو با موسیقی مشغول کنم. امروز که خواستم این کار رو انجام بدم طبق روال کارهائی مثل این که انجام میدم، اول یه جستجویی توی اینترنت زدم و یه اطلاعات کلی در مورد سازهای مختلف و نحوه آموزش و سن یادگیری و ... به دست آوردم، هرچند آشنایی قبلی هم با چندتا از اونا داشتم، بعد یه لیست 8 تایی از سازهای مختلف نوشتم و شروع کردم به گوش دادن به تکنوازی هریک از این سازها و شروع کردم به خط زدن دونه دونه از لیست و نهایتا رسیدم به "سه تار".
حدود 15 سال پیش وقتی دانشجوی ترم یک دانشگاه بودم، یه دونه سه تار داشتم(صرفا جهت دکور)، چند جلسه ای هم با یه مربی آموزش نواختن سه تار رو پیش رفته بودم، اما نمیدونم چرا اصلا از این ساز خوشم نیومد و به قول معروف نتونستم هیچ ارتباطی باهاش برقرار کنم و حتی میتونم بگم از یادگیری موسیقی و مخصوصا سه تار بدم اومد و دیگه ادامه ندادم و سه تار هم رفت تو انباری و شکست و چی شد و چی شد.
اما امروز وقتی بعد از شنیدن ده ها قطعه ی موسیقی که با ده ها ساز مختلف نواخته میشدند، نمیدونم چرا به سه تار، سازی که فکر نمیکردم اصلا دیگه بهش فکر کنم،رسیدم. صدای سه تار استاد ذالفنون طوری روحم رو نوازش کرد که هیچ سازی تا حالا نتونسته بود. آیا سه تار و نوای اون قسمتی از وجود منه که 15 ساله بی دلیل یا با دلیلی که نمیدونم به فراموشی سپرده شده؟
سوال مهمتر اینه که "اگر من به عقب برگردم و قرار باشه مجددا از نو زندگی کنم، همچنان همون انتخاب هایی که تا حالا کردم و "منِ امروز" شدم رو انتخاب میکنم؟ آیا من اگه برگردم به سالها قبل باز هم همین رشته ی تحصیلی رو انتخاب میکنم،همون دانشگاه، همون مسیر شغلی، همون همسر، همون شهر و همون کشور برای زندگی؟؟
آیا حق با اگزوپری هست؟
انسانها فکر می کنند اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگر زندگی می کنند، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود. فکر می کنند می توانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی نقص.
اما حقیقت ندارد...
اگر ما جسارت طوری دیگر زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم، اگر آدمِ ساختن بودیم، از همین جای زندگیمان به بعد را می ساختیم...