مؤسسه‌ی حکمت زندگی
مؤسسه‌ی حکمت زندگی
خواندن ۱۰ دقیقه·۷ ماه پیش

زیبایی‌شناسی و زندگیِ خوب

بخش اول از ترجمه‌یِ مبحث زیبایی‌شناسی از فصل هفتم درس‌نامه‌یِ روان‌شناسی ایجابی هافمن (ویرایش ۲۰۲۰)

مترجم: روشنک قاسمی
گروه علمی حکمت زندگی

چرا زیبایی‌شناسی برای کتابی درباره‌ روان‌شناسی ایجابی (روان‌شناسی مثبت‌نگر، Positive Psychology) مهم است؟ شاید اگر آزمایش فکری کوچکی را امتحان کنید درک این ارتباط آسان‌تر باشد. تصور کنید در دنیایی زندگی میکنید که همه ساختمان‌ها از بلوک بتنی خاکستری هستند و لباس‌های همه خاکستری و بدون تزئینات است و هیچ جا هیچ تلاشی برای زیباسازی محیط یا مردم صورت نمی‌گیرد. آیا از زندگی کردن در چنین دنیایی لذت می‌برید؟ اکثر مردم متوجه می‌شوند که چنین جهانی فاقد ویژگیی مهم (یعنی زیبایی) است که تجربه ما از انسان بودن را افزایش می‌دهد. با این حال، برخی از مردم در چنین دنیایی زندگی میکنند؛ زیرا محیط زندان به همین صورت است. در واقع، در زندان، فقدان زیبایی‌شناسی بخشی از مجازات است. حتی اگر در نگاه اول بحث زیبایی‌شناسی در کتابی که درباره‌ بهروزی است کمی نامرتبط به نظر آید، لحظه‌ای تأمل ارتباط آن را آشکار می‌کند.

علاوه بر این، چرا مبحث زیبایی در فصلی از این کتاب که درباره‌ تعالی و خلاقیت است (و در کنار این موضوعات) آمده است؟ اولاً، رابطه‌ای آشکار بین زیبایی و خلاقیت وجود دارد. ثانیاً، روشی برای درک حس زیبایی‌شناسی از نظر سپاسمندی از تعالی است. زیبایی‌شناسی به عنوان «قدرشناسی از زیبایی و تعالی » تعریف شده است (اورل، استنات و دیگران، 1998، ص 153). ثالثاً، اگر به بحث نقاط قوت و فضائل و ارزش‌ها در فصل ۲ مراجعه کنید متوجه خواهید شد که یکی از ۲۴ فضيلت ذکرشده در سیستم طبقه‌بندی ارزش‌ها در عمل[1]، سپاسمندی از زیبایی و تعالی است. با صحبت از این طبقه‌بندی، مارتینز مارتی و هرناندز-لوردا و آویا (۲۰۱۶) اظهار کردند که در پژوهشها سپاسمندی از زیبایی و فضيلت تعالی نادیده گرفته شده است. آنها مقیاس سپاسمندی از زیبایی و تعالی[2]را برای جبران این غفلت ایجاد کردند و دریافتند که این مقیاس به طور قابل توجهی با بهروزی و رفتارهای جامعه‌پسند همبستگی دارد. مثالی دیگر از زیبایی‌شناسی به این موضوع مربوط می‌شود که چه تعداد از مردم از موزه‌ها بازدید می‌کنند. اتحادیه آمریکایی موزه‌ها گزارش می‌دهد که مردمی که در ایالات متحده از موزه‌ها بازدید می‌کنند (حدود ۸۵۰میلیون نفر) بیشتر از مجموع شرکت‌کننده‌های همه رویدادهای ورزشی لیگ برتر و بوستان‌های موضوعی اند (حدود ۴۸۳میلیون نفر).

چرا زیبایی‌شناسی مهم است؟

حتی بررسی غیررسمی تاریخ نیز نشان می‌دهد که مردم حس هنری خود را از پیش از ثبتِ تاریخ به کار می‌برده‌اند. می‌دانیم که تقریباً همه جوامع برخی از اشکال بیان هنری را داشته‌اند. غارنگاره‌های بسیار زیبا در لاسکو و والون‌پون‌دارک، در فرانسه، که ۱۲۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ سال قدمت دارند، فقط نمونه‌ای از بیان هنری هستند که به احتمال زیاد شامل هنر، رقص، موسیقی و داستان می‌شود. حتی مردمان چادرنشین نیز منجوق‌دوزی روی چرم یا پارچه و سفالِ نقاشی‌شده به کار می‌بردند و از پرها و استخوان‌ها و سنگ‌های زیبا برای افزایش ارزش زیبایی‌شناسی اقامتگاه‌های خود استفاده می‌کردند. بنابراین، به نظر می‌رسد که میل به برانگیختن حس زیبایی‌شناسی از آغاز بشریت وجود داشته است. اما، این کار چه هدفی را دنبال میکند؟ نیگل اسپیوی در کتابش با عنوان چگونه هنر جهان را ساخت: سفری به خاستگاه‌های خلاقیت بشر (۲۰۰۵)، بیان کرد که «هنرْ کاردستی (توانایی شکل دادن ابزارهای متوازن به طور شگفت‌انگیز) نیست... هنرْ تزئین (حس زیبایی در رنگ و فرم) نیست... تولید انسانیِ هنر ممکن است سرشار از نیت تزئینی و کاردستی باشد، اما بالاتر از همه، هنرِ انسانها عبارت از ظرفیت منحصر به فرد ما برای استفاده از تخیلات‌مان است (صفحه ۱۴). البته، هنر و خلاقیت میتوانند حس بهروزی و رضایت و شادی ما را افزایش دهند. به عنوان مثال، بررسی خاطرات روزانه توسط کانر و دی یانگ و سیلویا (۲۰۱۶) نشان داد که مردم در روزهایی که وقت خود را صرف اهداف خلاقانه میکنند، احساسات مثبت بیشتر و شکوفایی بیشتری را احساس می‌کنند. دوریس ساو (۲۰۱۴) استدلال کرد که هنر می‌تواند به عنوان ابزاری برای تغییر اجتماعی استفاده شود. در واقع، مدتها است که تشخیص داده‌اند که اولین تغییراتی که دیکتاتورها اغلب آغاز می‌کنند، سرکوب اشکال هنریی است که برای ایدئولوژی سیاسی آن‌ها غیر قابل قبول اند.

چهار ویژگی تجربه‌ زیبایی‌شناسی

اوریل، استانات و دیگران (۱۹۹۸) چهار ویژگی زیبایی‌شناسی را مطرح کردند: لذت، مجذوبیت، علاقه ذاتی و چالش. اگرچه این چهار ویژگی تنها مؤلفه‌های تجربه زیبایی‌شناسی نیستند، اما این مدل به عنوان چهارچوبی برای درک زیبایی‌شناسی عمل می‌کند.

لذت

خیره شدن به شیئی جذاب، حتی اگر به صورت لحظه‌ای باشد، حس به‌روزی ما را افزایش می‌دهد. شاهدْ این‌که در دنیای امروز درصد زیادی از درآمد خالص صرف جواهرات، جدیدترین مدها، مبلمان، ماشین‌ها و خانه‌های رویایی می‌شود. مقصود همه این‌ها این است که حس زیبایی بیشتری به صاحبان‌شان بدهند. اگرچه برخی از اشیاء صرفاً برای کسب منزلت اجتماعی خریداری می‌شوند، اما بیشتر آنها برای لذت زیبایی‌شناختی‌ای که می‌دهند، خریداری می‌شوند. اثر هنری، نقاشی‌ها، عکس‌ها و سایر اشیائی که مردم در خانه‌هاشان قرار می‌دهند می‌توانند همچنین به عنوان یادآور مکان‌هایی باشند که از آن‌ها بازدید کرده‌اند و یادآور چیزها و مردمی باشند که دوست داشته‌اند. اغلب، چنین اشیائی با فراتر بردن ما، حتی به صورت لحظه‌ای، از نگرانی‌های روزمره‌ای که اگر مراقب نباشیم می‌توانند زندگی‌های عاطفی ما را تحلیل ببرند، به عنوان محرکی برای احساسات مثبت عمل می‌کنند.

مجذوبیت

فیلسوف و روان‌شناس آمریکاییِ مشهور، جان دیویی (۱۹۳۴)، در کتابش، هنر به منزله تجربه، کارکردی مشابه برای هنر ارائه داد. او معتقد بود که سپاسمندی از هنر مبتنی بر «[تجربه‌ای] است که حس زندگی بیواسطه را تشدید می‌کند» (سارسن، 1990، ص 86). از نظر دیویی حس زیبایی‌شناسی برای بهروزی ضروری است، زیرا نشاط بالایی به وجود می‌آورد که نیروبخش/ترمیم‌کننده است. حس زیبایی‌شناسی از طریق تقویت رابطه ما با تجربه بیواسطه به ما کمک می‌کند تا از امر دنیوی فراتر رویم. این موضوع آگاهی ما را افزایش می‌دهد، به سپاسمندی ما از لحظه نیرو می‌بخشد و اجازه می‌دهد نفوذ خود[3]و جهان اشیاء و رویدادها در یکدیگر کاملتر باشد (سارسن، 1990، ص 86).

علاقه ذاتی

حس زیبایی‌شناسی همچنین می‌تواند به ما کمک کند که درباره جهان اطراف‌مان یاد بگیریم. اشیاء جالب و الگوهای جذاب و ترکیبات رنگ غیرمنتظره می‌توانند حس کنج‌کاوی ما را تحریک کنند. این اشیاء در دنیای ما به ما کمک‌ می‌کنند تا به زندگی علاقه‌مند بمانیم و انگیزش‌های متنوعی را برای ما فراهم می‌کنند. حتی نوزادانِ چندهفته‌ای نیز اشیائی را در دنیای خود ترجیح می‌دهند که جالب و از محیط‌‌شان متمایز اند. سارسن (۱۹۹۰) استدلال می‌کند که بیان هنری اغلب در دوران کودکی سرکوب می‌شود؛ یعنی در آن زمانی که کودکان این پیغام را می‌شنوند که «هنر» چیزی است که قضاوت می‌شود و فقط افراد «خلاق» می‌توانند آن را به‌درستی انجام دهند. او مدعی شد که در بزرگ‌سالان این نیاز سرکوب‌شده برای بیان هنری «منبعی چرکین از نارضایتی در زندگی روزمره به وجود می‌آورد (صفحه ۵). به عبارت دیگر، عواقبِ سرکوبِ نیاز زیبایی‌شناختیِ ما دیدگاهی است که زندگی را ملال‌آور میداند.»

یک توجیه مکرر برای آموزش هنرها اغلب این بوده است که هنر رشد عقلانی را تقویت می‌کند. در واقع، شواهدی علمی وجود دارند که آموزش هنرها دقیقاً این کار را می‌کند (به اونز، 2009 مراجعه کنید). در رسانه‌های عمومی گفته میشود که «اثر موتزارت» تسهیلگر هوش است. گفته می‌شد که گوش دادن به موسیقی موتزارت به یادگیری کودکان، حتی آن‌هایی که در رحم هستند، کمک می‌کند. با این حال، محققانی که مطالعات اولیه را انجام دادند، هرگز ادعا نکردند که گوش دادن به موسیقی موتزارت هوش را افزایش می‌دهد و از این رو آن‌ها موظف اند که برای همه برداشتهای نادرست درباره کارشان پاسخی بنویسند (اونز، 2009). با این وجود، هنر در مدارس می‌تواند از طریق میسر کردنِ بیان احساسی، آموزش ارتباط و پشتکار، درگیر کردن علائقِ خارج از محدوده برنامه‌های درسیِ سنتی، آموزش استفاده از استعاره و تخیل، و افزایش قدرت درک دیگران و خود، به کودکان کمک کند.

چالش

یکی دیگر از کاربردهای زیبایی‌شناسی، اگرچه کمتر رایج است، زیبایی‌شناسی به عنوان مسیری برای رشد شخصیِ بیشتر است. هنر همچنین می‌تواند برای بیان احساسات و شهودها و معانی‌ای استفاده شود که بیان آن‌ها در قالب کلمات برای مردم دشوار است. البته، شعر هنرِ استفاده از کلمات برای بیان چیزی است که فراتر از خودِ کلمات نهفته است. از این منظر، هنر می‌تواند ما را به چالش بکشد تا عمیق‌تر به درون‌مان بنگریم، به دنبال راه‌های جدید برای بیان احساسات باشیم و به ما کمک می‌کند از مناطق امن‌مان بیرون بیاییم تا زندگی را به شیوه‌هایی تازه تجربه کنیم. این ممکن است همان چیزی باشد که زیگموند فروید به آن اشاره داشت، وقتی گفت «هر جا که می‌روم می‌بینم شاعری قبل از من آن‌جا بوده است».

از منظر چالش، هنر، با تحریک مردم به فکر کردن و احساس کردن به صورتی متفاوت آن‌ها را به سوی دیدنِ جهان به شیوه‌های متفاوت سوق می‌دهد. این دیدگاه که هنر باید راه را به سوی بینشی جدید از آینده نشان دهد خواسته مشترک جنبش آوانگارد بود که در قرن ۱۹ آغاز شد. هنرمندان آوانگاردِ آن دوره به عمد قصد داشتند که در بورژوازی تغییرات اساسی ایجاد کنند. آن‌ها بورژوازی را به عنوان طبقه‌ای بیش از حد کنترل‌شده، به لحاظ احساسی ترسو، و سرکوب‌شده به وسیله یک سیستم اجتماعیِ سختگیر که انطباق را بیشتر از خلاقیت می‌طلبید، مورد انتقاد قرار دادند (هیوز، 1980). اگرچه این موضع افراطی است، اما هنر قطعاً می‌تواند برای متزلزل کردن حس خودپسندی ما نسبت به این‌که چه کسی هستیم، استفاده شود. اورسون ولز، بازیگر و کارگردان، به‌درستی گفت که «یک هنرمند همیشه با زمانه‌ خودش ناهماهنگ است و باید هم همین طور باشد».

نمونه‌ای از این استفاده از زیبایی‌شناسی را در روایتی می‌بینیم که نویسنده خواهرزاده/برادرزاده جوانش و اولین تجربه او از سمفونی نهم بتهوون را توصیف می‌کند. زن جوان در حین خروج از سالن کنسرت کاملاً تحت تاثیر موسیقی قرار گرفته و لال شده بود. او با لکنت به عمویش/دایی‌ٔاش گفت «حالا چه کار کنم؟ حالا که می‌دانم چنین موسیقی‌ای وجود دارد؟» او نمی‌دانست که می‌تواند در نتیجۀ گوش دادن به موسیقی این همه احساسات جدید و شدید را تجربه کند. به طرزی چشم‌گیر، مرزهای قدیمیِ جهانِ تجربیِ او شکسته بودند. او می‌دانست که باید خود را با شوک واردشده تطبیق دهد و کشف کند که چگونه نسبت به بینشِ تازه گسترش‌یافته‌اش از آن‌چه در زندگی ممکن است، واکنش نشان دهد. آشفتگیِ او سازگاریِ مجددِ خلاقانه با زندگی‌اش را ایجاب میکرد.

مثالی قدرتمند از این‌که چگونه ممکن است هنر بر ما تاثیر بگذارد، زمانی رخ می‌دهد که مرزهای شخصی ما از هنرِ «قابل قبول» فراتر بروند. نمونه‌ای معروف از این‌که چگونه تغییرات در زیبایی‌شناسی همیشه مورد استقبال قرار نمی‌گیرند، مربوط به اولین اجرای پرستش بهار[4]استراوینسکی در سال ۱۹۱۳ در پاریس است. استراوینسکی قطعه‌ای موسیقی ساخته بود که آن قدر با حس زیبایی‌شناسیِ قابل قبولِ تماشاگران مغایر بود که جامعه پاریسیِ معمولاً محافظه‌کار از خشم و هتک حرمت منفجر شد. نقل قول زیر به کمک ژان کوکتو، مشهورترین کارگردان تاریخ موسیقیِ غربی، این واقعه را توصیف می‌کند (برگرفته از براکوی و واینستاک، 1958):

اولین اجرای پرستش بهار در تئاتر شانزه‌لیزه در ۲۹ می ۱۹۱۳، رسوایی‌ای بی‌نظیر در تاریخچه موسیقی بود... [حرکتِ] رقص مقدسِ بزرگ... فراتر از درخشان‌ترین مرحله‌ای است که تکنیکِ [موسیقاییِ] مدرنِ خشن تا آن‌جا نرفته است و احتمالاً نخواهد رفت. ریتم‌های دائماً در حال تغییرِ آن، صداهایی خفه و آهسته را در میان جیغ زدن ایجاد می‌کردند که این ناهماهنگی‌های شدید، تحریکی فیزیکی در شنونده ایجاد می‌کنند که بسیار شبیه به تحریک جنسی اند و عمدتاً روی شباهت ما به نیاکان‌مان اثر میگذارند که به طور عمیقی لایه‌های وجودی ما را پوشانده است... ژان کوکتو، خبرنگار مطرح اسمارت پاریس، آن را چنین توصیف می‌کند: «تماشاگران همان طور که باید رفتار کردند؛ آن‌ها بلافاصله ابراز انزجار کردند، مردم خندیدند، هو کردند، سوت زدند، صداهای حیوانات را تقلید کردند... و تعداد انگشت‌شماری از نوازندگان که به خاطر هیجان شدیدی که داشتند کنترل خود را از دست داده بودند، توهین کردند و حتی با خشونت با جمعیتی رفتار کردند که در لُژها بودند. این بلوا به دعوایی بی‌قانون تنزل پیدا کرد.» علت همه این آشوب‌ها زیباترین و عمیق‌ترین و مهیج‌ترین قطعه موسیقی‌ای بود که تاکنون در قرن بیستم ساخته شده است (صفحات ۵۹۹- ۶۰۱).

اگرچه این گزارش ممکن بود خنده‌دار به نظر برسد، اما به ما یادآوری می‌کند که بیان هنری می‌تواند تاثیری عمیق بر احساس هویت و امنیت عاطفی ما داشته باشد - و ما را وادار کند تا مرزهایی را بررسی کنیم که ممکن است توسط آن‌ها زندگی‌مان محدود شده باشد.

در نهایت، میل به تجربیاتِ زیبایی‌شناسی ممکن است در جمعیت بیشتری در حال رشد باشد. حضور در موزه‌ها، تئاتر، رویدادهای موسیقی و رسیتال‌های رقص در دهه‌های اخیر رشدی چشمگیر داشته است. به نظر می‌رسد که مردم لذت، مجذوبیت، علاقه و چالش بیشتری از آن‌چه هنر باید ارائه دهد، می‌خواهند.

بخش دوم این مبحث در پُست بعدی منتشر خواهد شد.


[1] VIA

[2] ABE

[3] self

[4] Le sacre du printemps


هنرزیبایی‌شناسیموسیقیشادکامی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید