نقد انیمیشن soul کار راحتی هست خیلیا هم انجامش دادن و دربارهاش صحبت کردن. قبل از هرچیز هم بگم من اصلا منتقد نیستم. نقد کردن کار تخصصی هست و من اصلا دنبالش نیستم. من تو این پست فقط و فقط میخوام به داستان و برداشتایی که میشه کرد بپردازم.
اصولا وقتی یک فیلم یا سریال زیاد محبوب میشه من علاقهای به صحبت ازش ندارم. چون یه جورایی کلیشه میشه تو ذهنم.
بیشتر ترجیح میدم برم سراغ فیلما یا سریالایی که افراد زیادی ندیدنشونو دربارهاش صحبت نمیکنن ولی واقعا شاهکارن. برای مثال وقتی میبینم یکی درباره breaking bad صحبت میکنه و میگه بهترین سریاله، من بهش توجه نمیکنم چون دیگه کلیشه شده. در عوض ترجیح میدم تو سریالا درباره sopranos صحبت کنم.
چون soul جدا از اینکه یک فیلم با یک فیلمنامه معمولی و با هدف سرگرم کردن باشه، برای فکر کردن ساخته شده. یعنی داستانش یه طوری چیده شده که هرکس میتونه نتیجهگیری منحصر به فرد خودشو از داستان این فیلم داشته باشه.
مثلا من دوستانی دارم که اصلا به دنیای پس از مرگ و کلا روح اعتقادی ندارن ولی از این انیمیشن لذت بردن و رو فکرشون تاثیر گذاشته. پس بیاین به جای اینکه سر هرچیزی موضع گیری داشته باشید و دنبال مجادله باشید از طرز فکرای مختلف لذت ببرید.
قبل از اینکه وارد اصل مطلب بشم میخوام یه سوالی رو جواب بدم که به شدت حرصمو درمیاره.
این سوال به شدت حرص منو درمیاره. دلیل نمیشه چون از زمان بچگی انیمهها و کارتونا رو تو برنامه کودک پخش میکردن فکر کنیم انیمیشن برا بچههاست. اصلا شما بعضی انیمیشنایی که همون زمان قدیم پخش میشد رو بشینید یه بار دیگه ببینید متوجه میشید خیلی از چیزاشو اون زمان درک نمیکردید ولی الان با گوشت و استخون حسش میکنید.
مثلا اگه دهه هفتادی باشید وقتی up پخش شد سن زیادی نداشتید. بشینید این انیمیشن رو دوباره ببینید متوجه میشید چقدر مسائل سنگینی توش مطرح شده بود. یا مثلا انیمههای قدیمی تر مثل آنشرلی.
از همه اینا گذشته شما فکر میکنید اگه موضوعی که داخل soul مطرح شده به صورت فیلم با بازیگرای واقعی ساخته میشد میتونستن مفهوم رو برسونن؟ قطعا نه!
حالا بریم برای ادامه موضوع
بقیه دوستان تقریبا به همه موضوعات داستان فیلم پرداختن پس منم حرفای تکراری رو سعی میکنم تکرار نکنم. اما یکی از موضوعاتی که دوست داشتم دربارهاش بنویسم فضای بین دنیای مادی و معنوی بود.
داخل داستان این فضا طوری تعریف شده بود که روح افرادی که توی انجام کاری از خود بی خود میشن به اینجا میاد. بعضی اوقات مشغول انجام کاری میشیم که بهش علاقه داریم و طوری غرق میشیم که گذر زمان رو حس نمیکنیم.
اما نکتهای که دوست داشتم دربارهاش بنویسم موجودات دیگهای بودن که تو این فضا سرگردان بودن:
توی انیمیشن گفته میشه افرادی که داخل زندگیشون تو نگرانیها غرق میشن و اجازه میدن مشکلات و دغدغهها بهشون غلبه کنه به اینجا میان. یه جورایی میشه گفت روح این افراد حبس شده و نیاز به تلنگر دارن!
شما هم با این موجودات حبس شده احساس همزادپنداری میکنید؟
پس چیشد؟ ما تو این فضا دو دسته روح داشتیم:
شاید همه ما از جمله خود من شدیدا دوست داشته باشیم جزء دسته اول باشیم. اما نکته مهم که شاید خیلیها به اون توجه نکردن این بود که مرز باریکی بین این دو دسته وجود داشت. به دیالوگهای دیگه تو ادامه این صحنهها توجه کنید:
بعضی وقتا ما انقدر به منتظر انگیزه برای ادامه زندگی میشیم که یادمون میره همین الانش هم زندهایم. و همینطوری میگذره و میگذره به خودمون میایم و میبینیم انگار حبس شدیم. این نتیجهای بود که از این سکانس میتونستم بگیرم و خب به نظرم تامل برانگیزه...
در طول فیلم ما همش فکر میکردیم جرقه همون هدفه! یعنی اون چیزی که 22 نداشت هدف زندگی بود. جو همش سعی داشت به 22 بفهمونه که باید تو زندگی هدف داشته باشی و بدون هدف زنده نیستی! اما آخر فیلم وقتی جو به یکی از جریها گفت: ما هنوز نفهمیدیم هدف 22 چی بود، جواب جری این بود:
بعضی از آدما از جمله خود من بدون هدف نمیتونن زندگی کنن. ما هرچقدرم آدم لحظه باشیم بازم هدفو نیاز داریم و این طبیعیه. ممکنه این حرف جری برا ما ناامید کننده باشه. اما:
ممکنه نظرات افراد فرق داشته باشه ولی به نظر من هدف داشتن هنوزم مهمه. برداشتی که من از داستان soul کردم این بود که نسبت به رسیدن به هدفتون حریص نباشید. و سعی کنید به جای اینکه فقط به رسیدن به هدف فکر کنید، به مسیر رسیدن به هدفتون هم توجه کنید.
تفاوت افراد جایی مشخص میشه که تو سفر بعضیا فقط منتظرن که برسن به مقصد و بعضی افراد دیگه هم از مسیر لذت میبرن هم منتظر مقصدن. متاسفانه من خودم جزء افراد اولی هستم.
وقتی جو و 22 داشتن به سمت آرایشگاه میرفتن، جو به 22 گفت:دز(اسم آرایشگر) برای آرایشگری زاده شده.
تو ادامه وقتی گرم صحبت میشن دز میگه:
اینجا شاید سوال پیش بیاد که آیا روح دز هم جزء روحهای گمشدهاست؟ فکر نکنم. وقتی ادامه این سکانسو نگاه میکنیم میبینیم دز به خاطر مشکل مالی نتونسته دامپزشک بشه. و به جای اینکه وسواس اینو داشته باشه که حتما کاریو انجام بده که بهش علاقه داره. روش لذت بردن از زندگی رو یاد گرفته.
من سعی نکردم به صورت تخصصی و از روی کتابهای فلاسفه و دین و مذهب و... درباره داستان این انیمیشن صحبت کنم چون نه این کار منه و نه علاقه دارم بهش. و اصلا کاری ندارم نظریههایی که مطرح شده درستن یا نه.
اما چیزی که باعث شد این انیمیشن بین آثار دیگه برای من خاص باشه این بود که همین الان تو همین نقطه زندگیم بهش نیاز داشتم!
و در آخر خوشحال میشم اگه شما هم برداشت دیگه و نکته دیگهای رو داشتید همینجا درمیون بذارید.