من ادم فرهیخته، ادم با ارزشی نیستم.
و کتاب های سنگین و رنگین نخوانده ام. بیشعوری را نخوانده ام. اثر مرکب را نخوانده ام.
نمیتوانم درس زندگی به تو بدهم.
در رابطه با جنس موافقت، مخالفت.
نمیتوانم ساده نظرم را به همه تحمیل کنم یا در ذهنم ان را برای همه تصدیق.
من انسانی پوچ و بیهوده هستم.
تنها چیزی که دارم احساسات است.
احساسات اتشین مذاب
از جنس درد.
دلم برای برگی که زمانی روی شاخه بود میسوزد.
و میوه ی خشکی که زمانی رسیده بود.
دوست ندارم از گیاهم عکس بگیرم.
دوست ندارم به گیاهم اب بدهم.
زندگی برای من و گیاهم معنی ندارد.
دوست دارم نوشته هایم را پاک کنم
و وجودم را نیست.
از اشک ریختن خسته شدم.